امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
15,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب دوستان پیامبر (ص) و علی (ع): یار ایرانی

کتاب دوستان پیامبر (ص) و علی (ع): یار ایرانی، اثر مجید ملامحمدی و تصویرگری زیبا اسماعیل چشرخ؛ به روایت مردی می‌پردازد که از دوستان پیامبر (ص) و علی (ع) است. سلمان فارسی، از همان ابتدا به دنبال حقیقت واقعی نور است.

او آن‌قدر جستجو می‌کند تا این نور را در پیامبر گرامی اسلام پیدا می‌کند. او از همان ابتدا نسبت به اهل بیت همیشه وفادار بود و همیشه و همه جا پیرو پیامبر و علی بود. کتاب یار ایرانی کودکان و نوجوانان را با زندگی این مرد ایرانی یعنی سلمان فارسی در قالب داستان آشنا می‌کند.

گزیده کتاب دوستان پیامبر (ص) و علی (ع): یار ایرانی

سلمان فارسی نوزده سال حاکم سرزمین مدائن بود اما هیچ کس او را به چشم یک حا کم ندید. با مردم بود و در میان مردم. ا گر کسی او را نمی‌شناخت فکر می‌کرد یک کارگر یا برده است. او سرانجام به سختی بیمار شد و در بستر افتاد. مردم گروه گروه به دیدنش رفتند و با یک دنیا غصه و غم به او خیره شدند. در آن میان بزرگان و سرداران هم از او دیدن کردند. یکی از آن ها سعد وقّاص بود؛ همان سرداری که بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) شیفتهٔ ثروت و مقام شد و از مسلمانان دوری گزید. سعد با سلمان احوالپرسی کرد. سپس گفت: «خوشا به حال تو سلمان که پیامبر خدا دوستت داشت و از تو راضی بود! پس تو حتما بعد از مرگ به دیدن او می ‌وی و مهمانش می‌شوی.» سلمان به گریه افتاد و صورت استخوانی او غرق در اشک شد.

صدای های‌هایِ گریهٔ او از خانه‌اش بیرون رفت. سعد پرسید: «چرا گریه می‌کنی مرد؟ با اینکه آغاز مرگ تو آغاز سعادت و شادمانی‌ات خواهد بود!» سلمان با ضعف و بی‌حالی به حرف آمد: «گریه‌ام به خاطر بی‌تابی از مرگ و عشق به دنیا و زنده ماندن نیست. پیامبر خدا با ما پیمان بسته بود و فرموده بود: توشهٔ هر یک از شما به اندازه توشهٔ یک مسافر باشد اما من با این اثاثیه‌های خانه‌ام چه کنم؟» سعد به وسایل سادهٔ اتاق او نگاه کرد. در آنجا یک تشت برای شستن لباس، یک سپر جنگ، یک ظرف کوچک و یک کاسه وجود داشت. سعد غرق در فکر شد و دیگر حرفی نزد. سلمان و همسرش در خانه تنها شدند. حال سلمان بد شد. فوری کیسه‌ای را که در کنارش بود باز کرد. مقداری مُشک در کیسه بود، آن را درآورد و به همسرش گفت: «این مُشک را پیامبر خدا به من هدیه داده است!» یادش آمد یک روز حضرت محمد(ص) به او گفته بود: «هنگامی که مرگ تو نزدیک شد، گروهی)از فرشتگان خدا (پیش تو می‌آیند و از بوی خوش تو بهره می‌برند...» فوری با دست‌های لرزان آن مشک را با آب مرطوب کرد و در اطراف خود پاشید. خانه بوی مشک گرفت. 

صفحات کتاب :
80
کنگره :
‏‫BP۳۳‭‬ ‭
دیویی :
‏‫‬‭۲۹۷/۹۴۲
کتابشناسی ملی :
۵۰۳۸۷۹۹
شابک :
‫‫‬‭978-964-973-542-9
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه دوستان پیامبر (ص) و علی (ع): یار ایرانی