کتاب خاطرات کودکی یک معلم نوشته معصومه حیدریان میباشد و انتشارات نظری آن راب به چاپ رسانده است. این کتاب خاطرات کودکی نویسنده خانوم معصومه حیدریان می باشد و از زبان خودشان نقل میشود.
اسم شناسنامهام معصومه است. پدر و مادرم که چند سال بعد از ازدواج بچهدار نمیشدند نذر میکنند که اگر دارای فرزند شوند به نیت خواهر
امام رضا دختر را معصومه و اگر پسر باشد غلامرضا نامگذاری کنند.
امروز دوشنبه است. صبح که از خواب بیدار شدم، ابتدا نماز خواندم . بعد استکان آوردم که حمید (برادر نویسنده) چای بخورد و به مدرسه بدرود او میگفت: « این دیگه چیه ؟یدک استکان فسقی آوردی نمی خوام. » و «خلاصه چای نخورد و به مدرسه رفت. بعد خودم حاضر شدم و به مدرسه رفتم.
امروز نمره انضباط میدادند .خانم ناظم، زنگ زبان آمدند و گفتند میخواهیم نمره انضباط بدهیم. بعدش هم که فیزیک داشتیم و بالاخره ساعت آخر جبر که بالای تخته نوشته شده بود (زنگ جبر جبار). خلاصه ساعت2/10 دقیقه به خانه آمدم. مامان میخواست به زینب کد حالش خوب نبود روغن کرچک بدهد. لیکن زینب میگفدت مامان تو رو خدا حالم به هم میخورد و خلاصه هم آن را خورد.