کتاب گفتگو با روانکاوم اثر سیمون کورف سس می باشد و توسط مرضیه مقصودی ترجمه و به وسیله انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است.
نویسنده در این کتاب، ضمن معرفی روانکاوی با زبانی ساده، به ما میگوید که یک رواندرمانگر تحلیلی کمک میکند تا با تفسیر درست و بهموقع از عملکرد ضمیر ناخودآگاه، فرد درمانجو را از وجود باورهایی مطلع کند که به اشتباه و به طور ناخواسته و در زمانی نامشخص در وی شکل گرفتهاند و نیز کمک میکند که او بتواند بهتدریج باورهای درست را جایگزین آنها کند.
در عین حال و به موازات آن ضمیر خودآگاهِ وی نیز میآموزد که هوشیارانه عمل کند و میآموزد که چگونه در هماهنگی با ضمیر ناخودآگاه واکنشی درست یا مناسب نشان دهد. این هماهنگی منجر به رهایی از تعارضات درونی و رسیدن به یک زندگی متناسب و مطلوب میشود.
نویسنده، که خود یک روانشناس و روانتحلیلگر است، سعی کرده تا با روایتی ساده و مثالهایی ملموس تداعیکننده بخشی از زندگی هریک از ما باشد. او به عمق و لایههای پنهان وجود انسانها اشاره میکند و توضیح میدهد که درمان به روش روانکاوی روشی عمیق است که فقط به تشخیص و برطرف کردن علائم بیماری بسنده نمیکند بلکه ریشه و منشأ آسیب را شناسایی کرده و سعی میکند آن را به درمانجو بشناساند تا خود وی نیز با رسیدن به همان مرحله از آگاهی نسبت به آسیبها و رنجهای پنهانش و شناخت و کشف ریشههایشان بتواند بر آنها فائق شود.
بیمار: بنابراین، آیا همهچیز از گذشته میآید؟
تحلیلگر: آه! این انتقادی است که ما اغلب میشنویم.
بیمار: البته که همینطور است. روانکاوها بیوقفه آن را برای ما تکرار میکنند. همهچیز از کودکی میآید. زندگی چیزی، جز تکرار نیست.
همهچیز در ششسالگی نقش بسته است. شما بهطرز وحشتناکی در گذشته غرق میشوید! به عقیده شما ما همیشه یک بچه باقی میمانیم!
تحلیلگر: آه! اینطور نیست! قطعاً نیست! چیزی که شما میگویید یک اشتباه رایج است. نه، نه! نه یک بچه واقعی. ما اغلب بین بچه واقعی و بچهای که به زندگی کردن درون فرد بالغ ادامه میدهد، دچار سردرگمی میشویم. همیشه باید به ترتیب زمانی حوادث در روانکاوی بدگمان بود. در اینجا مفهومی وجود دارد که لازم میدانم معرفی کنم، مفهوم «فراموشی کودکی». آیا چیزی درباره آن شنیدهاید؟
بیمار: فراموشی سالهای نخستین زندگی؟
تحلیلگر: بله... اوایل کودکی همراه با کشمکشها، تکانهها و امیالش به فراموشی سپرده شده است. اما چرا؟ بدیهی بهنظر میرسد. چنانچه تجربهای است که همة ما داشتهایم... و بهعنوان یک شفافیت واهی بر ما غلبه میکند.
با وجود این، کجای این اتفاق غافلگیرکننده است؟ در اینباره فروید یک مطلب شگفتآور کنجکاوانه بیان کرده است که باید ما را تکان دهد. چگونه میشود که یک کودک سه یا چهارساله که قبلاً از تواناییهای بسیاری در حافظه و هوش برخوردار بوده است، حوادث و هیجانات را در ذهن خود نگه ندارد؟ این یک اتفاق عجیب است که قابل توضیح است. خب، فروید به ما میگوید که باز هم تأثیر واپسرانی است. آنچه روان در حین «فراموش کردن» تجربههای زودهنگام پنهان میکند، همان چیزی است که ما آن را تمایل جنسی کودکانه مینامیم؛ زیرا خاطرات مهیج و محرک این دوران بهتدریج به بخشهای جنسی نفوذ کردهاند.
بههمیندلیل است که سالهای نخستین دوران کودکی در هالهای از فراموشی فرو رفتهاند و غیرقابلوقوف هستند، مگر بهواسطه نقطههای ریز. و همچنین این نقطههای ریز، اغلب اوقات بازسازیها و خاطرهپوشانهایی هستند که در غیرقابل تشخیص شدن آنچه یک کودک دو یا سهساله تجربه میکند، دخیل هستند.