کتاب توانمندیهای پنهان نوشته آدام گرانت با ترجمه الهام شریف توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است. در دنیای امروز عموم مردم فکر میکنند دلیل موفقیت بسیاری از افراد استعدادهای ذاتی آنهاست. آدام گرانت اما با این عقیده مخالف است او معتقد است ما مهارتهایی که میتوانیم یاد بگیریم را نادیده میگیریم.
گرانت به این مهارتها، توانمندیهای پنهان میگوید که در کتاب توانمندیهای پنهان به این موضوع پرداخته است. آدام گرانت در کتاب توانمندیهای پنهان با استفاده از بینشها و داستانسرایی شفافش ما را به کلاس درس، اتاق مدیر، زمین بازی، المپیک و فضا میبرد تا نشان دهد پیشرفت وابستگی زیادی به یادگیری دارد. رشد کردن به نبوغی نیست که دارید، بلکه به مهارتهای منشی است که میتوانید یاد بگیرید.
توانمندیهای پنهان نشان میدهد که همۀ افراد در یک چارچوب مشخص میتوانند به دستاوردهای بزرگی دست یابند. مهارتهای منش، ساختارهایی برای حفظ انگیزه و سیستمهایی برای گسترش فرصتها که به افراد اجازه یادگیری و رسیدن به بالاترین ارتفاع خود را میدهد، از اجزای این چارچوب هستند. در این کتاب یاد میگیرید که چطور میتوان در پیشرفت کردن پیشرفت کرد.
کتاب توانمندیهای پنهان به سه بخش تقسیم شده است و هر بخش سه فصل دارد. در بخش اول، گرانت به بررسی “مهارتهای منش” میپردازد که به پیشرفت در زندگی افراد کمک میکند. این مهارتها را میتوانید در قالب زندگی افراد مختلفی که به عنوان مثال آورده شده است، یاد بگیرید. برای یادگیری این مهارتها باید یاد بگیرید خودتان را بندۀ رنج کنید و در سختی قرار بگیرید، اشتباه کنید، به انسانی اسفنجی و نقصگرا تبدیل شوید.
اما فقط یادگیری مهارتهای منش کفایت نکرده و افراد را برابر فرسودگی مصون نمیکند. به همین علت در بخش دوم “ساختارهایی برای حفظ انگیزه” را مطرح میکند. در این بخش میآموزید که رسیدن به موفقیت لزوماً به معنای کار زیاد نیست. در این بخش هم با مرور داستانهای مختلفی یاد میگیرید چطور میتوان اسیر یکنواختی نشد، در مواقعی به نقطۀ شروع بازگشت و مسیر تازهای شروع کرد، از سایر افراد کمک گرفت، با آموزش دادن یاد گرفت و مسیر پیش رو را هموار کرد.
بخش سوم در مورد چگونگی “ساختن سیستمهایی با هدف گسترش فرصتها” است. معمولاً جوامع منابع خود را صرف افراد موفق میکنند و این باعث میشود به افرادی که توانمندیهای نهانی دارند و شرایط نشان دادن تواناییهایشان را نداشتهاند فرصتی داده نشود. در این فصل خواهید خواند که چگونه میتوان تیمی موفق ساخت.
وقتی افراد دربارۀ تربیت صحبت میکنند، معمولاً به سرمایهگذاری مستمری اشاره میکنند که والدین و معلمان برای رشد و حمایت از کودکان و دانشآموزان انجام میدهند، اما کمک به کودکان برای رسیدن به توانمندیهای کامل خود به چیز دیگری نیاز دارد؛ نوع دیگری حمایت متمرکز و درعینحال گذرا که آنها را برای جهتدهی به یادگیری و رشد خود آماده میکند. روانشناسان به آن رویکرد تکیهگاهسازی یا داربستسازی میگویند. در ساختوساز، داربست سازهای موقتی است که به کارگران امکان میدهد به ارتفاعات خارج از دسترس خود دست یابند.
پس از اتمام ساخت، داربست برداشته میشود. از آن نقطه به بعد، ساختمان بهتنهایی میایستد.
در یادگیری نیز این تکنیک هدفی مشابه دارد. یک معلم یا مربی، آموزش اولیه را ارائه میدهد و سپس پشتیبانی را حذف میکند. هدف این است که مسئولیت به شما منتقل شود تا بتوانید رویکرد مستقل خود را برای یادگیری توسعه دهید. این کاری است که موریس اشلی برای ریجینگ روکس انجام داد. او ساختارهای موقت یا داربستهایی ایجاد کرد تا به آن بچهها فرصت و انگیزه یادگیری بدهد.
وقتی موریس آموزش شطرنج را آغاز کرد، متوجه شد که مربیان دیگر تمام مهرههای بازی را بهصورت استاندارد میچینند و همگی همان بازی کلیشهای ابتدا سرباز دو خانه به جلو و سپس بازی با مهرۀ شاه را آموزش میدهند، اما موریس میدانست که یادگیری قواعد تکراری بازی میتواند خستهکننده باشد و او نمیخواست شاگردانش انگیزهشان را از دست بدهند؛ بنابراین وقتی برای اولینبار برای آموزش بازی شطرنج به گروهی از دانشآموزان کلاسششمی حاضر شد، آن را برعکس انجام داد. او مهرهها را روی تخته گذاشت و بازی را از آخر شروع کرد. او به شاگردانش روشهای مختلفی برای مات کردن رقیب آموزش داد. آن جلسه، اولین قطعه از داربست آنها بود.