کتاب دفتر رویای ناتمام نوشته نیلوفر تاجیزادگان است. این کتاب داستان زندگی دختری جوان به نام سارا است که باید برای زندگیاش تصمیم بگیرد.
سیمین هم زد زیر گریه و از اتاق رفت بیرون. من هم از اتاق بیرون رفتم و خودمو پرت کردم تو بغل سیمین. همزمان با من سیمین هم گریه می کرد و من را هم دلداری میداد. اون شب تا صبح حال درستی نداشتم و کنار سیمین خوابم برد.
فردای اون روز تلفن کردم به نیما و هرچی از دهنم درمیومد بارش کردم و گوشی رو قطع کردم. برای همین زنگ زده بود تا از دل من دربیاره و آموزشگاه پدر دوستش رو معرفی کنه. با صدای سیمین که می گفت الان تلفن قطع میشه چرا جواب نمیدی به خودم اومدم و گوشی رو برداشتم،
- سلام سارا
- سلام کاری داشتی زنگ زدی؟ می شه دست از سر ...
حرفمو با اشاره چشم های سیمین نیمه کاره رها کردم، نفسی کشیدم و دوباره سر صحبت را باز کردم،
- خب بگو
- می خواستم ازت بپرسم ثبت نام کردی؟
- هنوز نه، شاید فردا برم!
- بهشون قول دادم که امروز میری. اصلا یه کاری میکنیم، ساعت ۵ بعد از ظهر میام دنبالت که با هم بریم.
تا اومدم بگم نه نیما خداحافظی کرد و گوشی را گذاشت. به سیمین که گفتم، گفت اشکالی نداره؛ حتی میتونی باهاش صحبت کنی و علت کار اون شبشو ازش بپرسی.