کتاب رد خون روی برف، جلد چهارم از مجموعۀ "از چشمها" نوشتۀ فرهاد خضری است که توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است. اثر حاضر به شرح گوشههایی از زندگی"شهید محمود کاوه" از شهدای دفاع مقدس اختصاص یافته است. مطالب کتاب در قالب خاطرات و از قول بستگان، همرزمان، دوستان و آشنایان شهید روایت شده است. این اثر در هفت فصل تنظیم شده و هر فصل به گوشههایی از زندگی شهید کاوه پرداخته و ابعاد مختلفی از این شهید را به مخاطب معرفی کرده است.
محمود کاوه از فرماندهان سپاه پاسداران ایران در جنگ ایران و عراق بود. وی در بدو تشکیل سپاه به عضویت سپاه مشهد درآمد و در ۲۲ سالگی به فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا در غرب کشور که بعدها به لشکر ارتقا یافت، منصوب شد. وی در شهریور ماه ۱۳۶۵ و در حین عملیات کربلای ۲ شهید شد.
محمود میگفت «تیپمان باید به اسم شهدای کردستان باشد.»
حتی در نامگذاری اسم گردانها و گروهانها هم تأکید داشت اسم شهدا روی آنها باشد. مثلاً اولین شهیدی که هر گروه میداد اسمش میشد اسم دسته یا گروهان یا گردانی که عضوش بود. تأکید بعدیاش روی نظم و انضباط و حتی ظاهر به شدت نظامی بچهها بود. ما تا قبل از تشکیل تیپ سازماندهی چندانی نداشتیم. حتی ماشین نداشتیم. تیپ که تشکیل شد همهمان با لباسهای نظامی یکدست و با ماشینهایی به رنگ جنگلی، مسیر سنندج تا لشکر 28 کردستان را طوری رفتیم تا همه ببینند با چه نظمی آمدهایم و برای چه کاری. مردم در تمام مسیر ایستاده بودند دو طرف خیابانها نگاهمان میکردند.
محمود قبلش آمده بود به همهمان گفته بود «همه باید آستینهایتان را بزنید بالا. فانسقهها را محکم کنید، از کش گتر هایتانتان مطمئن بشوید، با سر بالا گرفته و سینه سپر کرده، درست مثل یک نظامی کارکشته به تکتکمان آمد سر زد تا مطمئن شود دستوری که داده عمل کرده باشیم. همان راهپیمایی از شهر تا مقر باعث شده بود هم دلگرم شوند هم ضد انقلاب به دست و پا بیفتد. حالا درست یادم نیست که همان شب بود یا شبهای بعد، ولی خاطرم هست که چند تا رادیو بیگانه توی خبرهایشان اعلام کردند یگانی وارد کردستان شده، به نام تیپ ویژۀ شهدا، که فرماندهاش محمود کاوه است و همهشان دور دیدۀ شش ماهۀ اسرائیل هستند و آمدهاند خلق کُرد را نابود کنند و از این حرفها.