کتاب خداباوری و دانشمندان معاصر غربی اثر مهدی گلشنی می باشد وسازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی آن را منتشر کرده است.
این کتاب تأکید بر این مطلب دارد که در خود غرب نیز برخی فیلسوفان و عالمان خداباور برجسته وجود داشته که همیشه با خرافات و شبهات و بدآموزی ها به مقابله پرداخته و سست بنیان بودن آنها را نشان داده اند.
غالب بیان گذاران علم جدید، همچون کپلر ،گالیله،نیوتن، آمپر،ماکسول و فارادی، فعالیت علمی شان را وسیله ای برای دیدن آثار صنع خداوندی در طبیعت قانونمند می دانستند؛ اما توفیق فیزیک کلاسیک در صحنه عمل در توضیح سیستم های فیزیکی، از یک طرف تکیه بر عقل انسانی را تقویت کرد و از طرف دیگر به تضعیف نقش متافیزیک در علم انجامید.
پیدایش مکاتب تجربه گرا در علم و ظهور فلاسفه ای نظیر هیوم و عالمانی نظیر اگوست کنت و داروین نقش متافیزیک و دین را بیشتر و بیشتر تضعیف کرد و این ایده ترویج شد که باید همه چیز را بر حسب علوم تجربی توضیح دهیم.در قرون هجدهم و نوزدهم، بینش تکیه صرف بر علم بیش از پیش تقویت شد.
لاپلاس ادعا کرد که منظومه شمسی پایدار است و برای بقا نیازی به دخالت خداوند ندارد.همچنین وقتی او کتاب چهار هزار صفحه ای خود درباره مکانیک سماوی را به سایلتون عرضه کرد، در جواب سوال ناپلئون که «شما که این کتاب بزرگ را درباره نظام جهان نوشته اید، چرا هرگز نامی از خالق آن نبرده اید؟
گفت: عالی جناب من به این فرضیه نیازی ندارم. در قرن نوزدهم فیزیک کلاسیک به کمال خود رسید، ولی با ظهور داروینیسم این نتیجه حاصل شد که تنازع بقا می تواند موجب ظهور نظم شود، بدون آنکه ناظمی در کار باشد. مجموعه این عوامل باعث شد که علم، خود نوعی دین تلقی شود؛ دینی که عقل ،خدای آن،دانشگاه ها،معابد آن و اساتید دانشگاه ها کشیش های آن بودند.