کتاب عروسی،عروسی،توی غاربزرگ خرسی روایتگر ماجرای برگزاری یک عروسی باشکوه در غار بزگ خانم خرسه است. نویسنده این داستان به زبان بسیار ساده به کودکان می آموزد که به همه محبت و مهربانی کرده و تا جایی که می توانند به دیگران کمک کنند.
همچنین هماهنگی تصاویر کتاب عروسی، عروسی، توی باغ بزرگ خرسی با سیر قصه باعث شده که کودکان از لحاظ بصری هم بتوانند با داستان همذات پنداری نزدیکی داشته و درک بهتری از محتوای داستان در ذهنشان نقش ببندد.
زمستان مانند هرسال از راه می رسد اما خانم خرسه خیلی غمگین بود. هرسال وقتی هوا سرد شد، او به غار گرمش پناه می برد. چند تا بچه تپل مپل به دنیا می آورد و همان جا می ماند تا زمستان تمام شود اما امسال هیچ بچه خرسی توی دلش نبود که به دنیا بیاید و خانم خرسه باید توی غار تاریک تنهای تنها می ماند.
خانم خرسه همین طور که غصه میخورد ناگهان متوجه یک موش می شود که از سرما بی حال شده بود می لرزید. خانم خرسه موش کوچولو را در دست گرفت و او را گرم کرد. خانم موشه وقتی چشم های خود را باز کرد به خانم خرسه گفت که می خواهد با آقا موشه عروسی کند ولی او را گم کرده است. خانم خرسه که می خواست به موش کوچولو کمک گرفت تصمیم گرفت بعد از پیدا کردن آقا موشه یک جشن عروسی بزرگ در غار خود برای آنان بگیرد تا شب های زمستان در غار خود تنها نماند...