کتاب چهل حدیث از امام حسین علیه السلام، اثر علی صفایی حائری (ع.ص)؛ چهل حدیث از امام حسین علیه السلام نقل شده و بعد از آوردن متن عربی احادیث، توضیحاتی پیرامون آن ذکر شده است.
حدیث11
قال الحسین علیه السلام:
و اللّه لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الّا الاشوس الاقعس یستأنسون بالمنیه دونی استیناس الطفل الی محالب أمّه.
امام حسین علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند به تحقیق آنها را آزمودم، پس ندیدم آنها را جز دلاورهای استواری که پیشاپیش من، همچون انس کودک به پستانهای مادر، به مرگ انس بستهاند و با آن راحت گرفتهاند. از بچههای کوچک تا پیرمردهای خسته، از سفید تا سیاه، همه در این آزمایش سرفراز آمدند.
حضرت به جُوْن میفرماید:
یا جون أنت فی اذن منی فانما تبعتنا طلباً للعافیه فلاتبتل بطریقتنا. جون غلام ابوذر است که پس از ابوذر در خدمت امام حسن و امام حسین ماندگار شده است و در روز عاشورا که جنگ شدّت گرفته برای اجازهی جنگیدن به حضور امام آمده است.
حضرت به او میفرماید: ای جون تو اجازه داری که بازگردی. من برتو منعی نمیگذارم. تو برای عافیت به دنبال ما آمدهای پس خودت را گرفتار و مبتلای روش ما نکن. تو باز گرد که ما رسم عافیت را بر انداختیم.
میگویند جون بر قدمهای امام حسین افتاد و نالید و گفت: یابن رسول اللّه أنا فی الرخاء الْحَس قصاعکم و فی الشّده أخذلکم، انّ ریحی لمنتن و انّ حسبی للئیم و أن لونی لأَسود، فتنفسّ علیّ فی الجنّه، فتطیب ریحی و یشرف حسبی و یبیضّ وجهی. لا واللّه لا أفارقکم حتی یختلط هذا الدم الاسود مع دمائکم. ای پسر رسول خدا! من در راحتی در کنار شما بودم و از خوراک شما سرشار میشدم، اکنون در گرفتاری شما را رها کنم. حسین جان! بوی بدن من تند و گندیده است و ریشه و حسب من، پست است و رنگم سیاه است. تو بر من این راحتی را در بهشت ببخش تا بوی من خوش و جسمم شریف و رویم سفید گردد. نَه به خدا قسم! از شما جدا نمیشوم تا خون این سیاه با خونهای شما آمیخته شود. با اصرار اجازه گرفت و رفت و مستانه رفت، هنگامی که از پای در آمد، امام خود را به بالین او رسانید و او را برداشت و برایش این چنین دعا کرد: اللهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع الابرار و عرّف بینه و بین محمد و آل محمد. خدایا! رویش را سفید و بویش را خوش بگردان. او را با خوبان و نیکوکاران جمع کن و میان او و محمد و آل محمد آشنایی برقرار کن. امام حسین تمامی اصحاب را آزمود و تمامی بر مرگ مهاجم و در برابر نیزهها جلودار بودند. هنگامی که در شب عاشورا از آنها ستایش کرد و تشکّر نمود، از آنها خواست که سر خود گیرند و به راه خود بروند که نالیدند و گفتند: کجا برویم و چه برداریم؟! سر خویش را، در حالیکه سر تو بر نیزه ها سوار است و تن تو میخکوب دشت تفتیده. راستی به کجا برویم. و برای چه چیزی از تو جدا بشویم و بخاطر چه جلوهای چشم از تو بپوشیم؟!
مگر آنها که از تو جدا شدند چه حاصلی جمع کردند، مگر آنها که ماندند و جدا از تو ماندند چه غنیمتی از دنیا با خود بردند؟! حسین یاران خود را آزمود و همه در وفا جام سرشار را نوشیدند.. .
نظر دیگران //= $contentName ?>
خیلی عالیه دمتون گرم واقعا دست گلتون درد نکنه...