نظر شما چیست؟
در زمان های دور، در خانواده ی بزرگِ اسب ها، آخرین بچه اسب به دنیا آمد. او با خواهر و برادرش فرق داشت؛ فرقی بسیار بزرگ. در آن خانواده، همه ی اسب ها بالدار بودند، جز بچه اسب. او حتی یک بال کوچک هم نداشت.

مادرش تا او را دید، بیهوش شد. بابا اسب با خودش گفت:«اصلاً اجازه نمی دهم این بچه از خانه بیرون برود. او آبروی خاندان بزرگ اسب های بالدار را می برد.»

خواهر و برادرش هم با دیدن او اخَم و تخَم کردند.اسم خواهرش پاتیک و بود و اسم برادرش پوتیک و. برا ی همین، اسم او را گذاشتند «پی تیک و.»

وقتی پیتیک و کمی بزرگ شد، توی دل مامان و بابا جا باز کرد. این بود که بابا به او هم اجازه داد همراه خواهر و برادرش به جنگل برود.
صفحات کتاب :
26

کتاب های مشابه سروش کودکان آذر 98