کتاب حفره که در قالب داستانی بلند به رشته تحریر در آمده، اثر مجتبی فدایی شاعر، نویسنده و طنزپرداز جوان مشهدی است که در انتشارات صاد به چاپ رسیده است.
تصوّر کنید یک روز صبح که از خواب بیدار میشوید، حفرهای در بدنتان میبینید که روزبهروز بزرگتر میشود. حفرهای که میتواند هر چیزی را ببلعد؛ از گوشی تلفن گرفته تا قندان و گردنبند طلا و حتّی اجناس فروشگاه مواد غذایی و... مشکل آقای سوزنچی در رمان حفره همین است؛ روبهروشدن با حفرهای عجیبوغریب. ماجرا وقتی عجیبتر میشود که آقای سوزنچی با افراد دیگری ملاقات میکند که آنها هم مشکلی شبیه او دارند؛ مشکلی که نه میشود آن را به کسی گفت و نه آن را به کسی نشان داد.
آقای سوزنچی مدیریت ساختمان را تحویل داد و دیگر به آن صورت از واحدش بیرون نیامد. شب قبل از تحویل مدیریت، از خانهاش سروصدای دعوا و شکستن ظرف و استکان میآمد. مدتها بود که با زنش نمیساخت، ولی مثل اینکه آن شب هر دو بهسرشان زده بود، فحش و فضیحتی بود که بار هم میکردند. آقای سوزنچی همهٔ خصوصیات یک مدیر خوب را داشت. خوشلباس و خوشمعاشرت بود؛ قدّ نسبتاً بلندی داشت که بهدلیل لاغری موروثی بیشتر به چشم میآمد.
همهٔ حرفهایش را در جلسهٔ ساختمان میزد و هیچوقت نشده بود جلوی کسی را در راهرو بگیرد. میگفت درست نیست وقت مردم را بهخاطر چندرغاز پول شارژ یا پهن کردن رخت روی پشتِبام گرفت. شاید کار عجلهای داشته باشند و توی رودربایستی مجبور شوند صحبت کنند؛ اما خب، در مورد همسرش زیاد مؤدّب نبود و گاهی میشد شنید که پدر و مادر آن زن را لعنت میکند...