امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
17,550
خبرم کن
کتاب چاپی ناموجود است
50,000
15%
42,500
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب سایه ملخ

کتاب سایه ملخ اثر محمدرضا بایرامی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. رمان «سایه ملخ» در زمره یکی از موفق ترین تلاش های محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا می رود؛ به جایی که مختصات زیستی آن را به خوبی می شناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب می کند که به خاطر کم سو شدن چشم های پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است.

داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخ ها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقود شدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیده شدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران به اوج می رسد و درست در همینجاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنه ای تازه و نادیده از زندگی می بییند.

بایرامی در «سایه ملخ» تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایی نویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند و هم با افزودن نگاه خود به جنگ در این کتاب، نخستین جوانه های شکل گیری نویسنده ای که صاحب اندیشه و دیدگاه قابل تامل در مواجهه با چنین پدیده هایی است را به نمایش بکشد.

مرگ و نیستی، با دو نشانه توامان می رسد؛ نشانه هایی که یکی تمثیل دیگری است، اما هر دو در عالم واقعیت، به یک اندازه غبار نابودی و نیستی بر چهره روستا می نشانند. داستان «سایه ملخ» در گرمای تابستان آغاز می شود. در فضایی روستایی و آمیخته با عطر مزارع و تصویرهایی زنده و پرقدرت از زندگی اجتماعی و روابط مردمان؛ اولین نشانه، هجوم ملخ است. نشانه ای که ابتدا به چشم صابر، قهرمان اصلی قصه می رسد و بعد همه روستا را دربرمی گیرد. صابر یا همان «من راوی» داستان، پدری دارد که چشمانش کم سوست و یکی از بهترین شخصیت پردازی های نویسنده در این اثر را به خودش اختصاص داده است.

نویسنده از همان ابتدای قصه، ما را با وضعیت ارتباطی صابر و پدرش و همچنین روابط او با دیگر پسران روستا آشنا می کند. اما حمله ملخ ها، در داستان بایرامی، محور اصلی قصه نیست، نشانه ای است از وقوع حادثه ای بزرگ تر و اصلی تر. هجوم عراقی ها به روستا و دزدیدن گوسفندانشان، قصه را در مسیر اصلی خود هدایت می کند. اینجا هم صابر اولین کسی است که پی به ماجرا می برد. تلاش او برای کشف ماجرا و نزدیک شدنش به مرز، نقطه اوج تعلیق داستان را شکل می دهد. «سایه ملخ» را می توان داستانی بومی دانست؛ داستانی که با نثری روان و سلیس و به دور از خودنمایی هایی کلامی، قصه خود را بازگو می کند و نویسنده وجه روستایی بودنش را به جای استفاده از کلمات دور از ذهن بومی، در نوع قصه، فضا سازی، شخصیت پردازی و روابط آدم ها با یکدیگر ارایه می کند.

بایرامی در کتاب سایه ملخ با شناختی کامل به موضوع خود نزدیک شده و در توصیف زندگی روستایی، برخی از سنت های حاکم بر این شیوه زیستی از جمله چیرگی و تسلط مرد ها بر زنان، ساده زیستی و تفکرات سنتی را از یاد نمی برد. «سایه ملخ» پایان خوشی دارد، پایانی که اگرچه در بستر یک اتفاق تلخ یعنی جنگ روی می دهد، اما با نمایش روح همدلی روستاییان با یکدیگر، زندگی را زنده تر و شادمانه تر از روزهای قبل از این اتفاق وصف می کند، چرا که ملخ ها همیشه در روستا نمی مانند و مزارع دوباره سبز خواهند شد. آن ها می دانند که روستا یک روز از سایه ملخ ها و عراقی ها بیرون خواهد آمد و آفتاب بر تمام زمین هایشان خواهد تابید.

صفحات کتاب :
231
کنگره :
‏‫PIR8335‭‬ ‭/‮الف‬84‏‫‬‮‭س2 1397
دیویی :
‏‫‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
5068106
شابک :
978-964-337-966-7‬
سال نشر :
1397

کتاب های مشابه سایه ملخ