شکوفه چشم هاشو بست و یه لحظه به گذشته فکر کرد به اشتباهاتی که مرتکب شده بود.
به فراری که از خونه کرده بود. به استقلالی که می خواست برسه ولی نرسیده بود. به مادرش، به پدرش، به خواهر و برادرش. به رویاهایی که داشت و همه به باد فنا رفت. همه مثل یه فیلم از جلوی چشماش رد می شد.
توی دلش به این فکر می کرد که واقعآ چرا؟این چه دنیایی است که این توی این سن باید با بهروز، اونم ناخواسته ازدواج کنه؟...
کنگره :
PIR۸۳۶۱ /ن۹۶ر۸۷ ۱۳۹۸
شابک :
978-600-459-538-4