کتاب آسودگی نوشته محبوبه حاجیاننژاد است که انتشارات صاد آن را وارد بازار نشر کرده است. رمان آسودگی بیش از هر چیز در پی یافتن پاسخ به این سوال است که آیا به نابودی کشاندن زندگی یک فرد، بیآنکه خود بخواهد، به هدف ارتقا و پیشرفت سطح زندگی جامعه، به معنای جمعی از مردم، توجیهپذیر است؟ به عبارت دیگر آیا میتوان گفت جمع بر فرد ارجحیت دارد؟
رمان با ربودن و جدا کردن کودکی از آغوش مادر آغاز میشود. زنی که کودک را به هدف ارتقای سطح زندگی شخصی خود ربوده، پس از مدت کوتاهی درمییابد که وجود این کودک میتواند جامعهای نابود و از همپاشیده شده را از نو بسازد و آباد کند. از این رو در ادامه مسیر خود که لازمهی آن جدا کردن مادر و کودکی از آغوش هم است، مصمم میشود و ماجرا آغاز میشود. او کودک را به عنوان یک فرد وقف میکند تا جامعهای را بسازد، غافل از اینکه جامعه پس از مدت کوتاهی علیه او و کودکی که وجودش را مدیون اوست طغیان میکند و کمربه نابودی آن ها میبندد و به دنبال آن خود نیز به ورطه نابودی کشیده میشود.
هدف نهایی کتاب آسودگی رسیدن به این دیدگاه است که جمع از فرد تشکیل یافته، پس هر انسانی به تنهایی به قدر تمام انسانها شریف است و به همان نسبت، هر موجودی، از آهویی که برای رفع تشنگی به چشمهای نزدیک میشود گرفته تا نهال کوچک درختی بیثمر، به قدر تمام موجودات صاحب قدر و ارزش هستند.
از تمام آنچه که در همان یک شب به او گذشته بود، تنها چیزی که اهمیت داشت، صبح روشنی بود که تنش را به ظهر میچسباند، آفتابی که از پنجره خودش را به دیوار روبرو قاب کرده بود، بوی شیر تازهی داغ و قلقل سماور نفتی و صدای خروسی که در تنهایی حیاط جولان میداد و او که با فاصله از خودش ایستاده بود و زنی را نگاه میکرد که لبخندی پهن و ثابت لبهای خشک کبودش را ترک داده و خون انداخته بود و اگر دنیا را جلویش میگذاشتند، نگاهش را از بچهای که بیحرکت توی بغلش شیر میخورد، نمیگرفت و سر بلند نمیکرد. زنی که در دل به درد سینههای آماس کردهاش که تا زیر بغل و دستها راه میکشید، میبالید و از آن لذت میبرد. زنی که حالا دیگر بالاتنهی پیراهنی که خیسی جلوی آن بوی شیر میداد، به تنش تنگی میکرد.