امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
45,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب از این شهر می روم...

کتاب از این شهر می روم...، نوشته مجتبی بنی‌اسدی است که توسط انتشارات صاد به بازار نشر ارائه شده است.

درباره کتاب از این شهر می روم...

عبدالله، سفال‌گری است عاشق پیش‌بینی باد و باران. جوانی‌اش را هم گذاشت پای همین. اما وقتی پیش‌بینی می‌کرد، آنقدر استرس و اضطراب داشت، که چند بار کارش به بهداری کشید. کار آن‌قدر بالا گرفت که به او لقب عبدالله دیوانه دادند. حتی وقتی بزرگ‌تر شد، کسی حاضر نبود به او دختر بدهد. پدربزرگش که در حال احتضار بود، از عبدالله قول گرفت که «دیگر پیش‌بینی نکند.» اول برایش سخت بود، اما با توجه به خشکسالی‌‌ها و نیامدن باران، این امر برایش عادی شد. اما ماجرا از آن‌جا آغاز شد که خانواده‌ای به عبدالله اجازه دادند بیاید خواستگاری دخترشان.

در همین حین، عبدالله می‌شنود مردم شهر می‌خواهند آیین نماز باران را به جا بیاورند. او خیلی جلویِ خودش را می‌گیرد که حرفی نزند. اما با توجه به شناختی که از هواشناسی داشت، گفت: «نماز و دعا فایده نداره. بارونی در کار نیست.» اما مردم علیه او گارد می‌گیرند که «اصلا علت اینکه این سال‌ها خشکسالی بوده، اینه که تو با پیش‌بینی‌هات برای خدا تعیین تکلیف می‌کردی. خدا هم غضب کرده.»...

گزیده کتاب از این شهر می‌روم

ـ ببین باباجون، یه طوری بکوب روی گِل‌ها که انگار داری دشمنت رو له می‌کنی.
زد. ضربه ی اول که زد دلش خنک شد. دوباره زد. به نعمت فکر کرد. زد. به نامه‌هایی که روی طاقچه‌ی اتاق تلنبار شده بود فکر کرد. زد. زد. زد. کیپار را آورد بالا. این بار به یاد الاغی افتاد که پدرش را از کوه پرت کرده بود. کیپار را آورد پایین. کوبید روی گل. کوبید. کوبید. موبایل از دستش رفته بود. زد. گِل زیرِ ضربه‌هایِ عبدالله ریز و ریزتر می‌شد.کوبید. زد. به دختری که می‌خواست برود خواستگاری‌اش فکر کرد. دستش لرزید. کیپار را برد بالا. نتوانست پایین بیاورد. به ابوظبی و مادرش فکر کرد. «اگه نمی‌رفتی مادر...» کوبید. کوبید. کوبید. کوبید. کوبید. زد. زد. زد.
ـ نه... مادر... نه...

اشک ها از گونه‌های لختش سر می‌خورد پایین. شوری اشک، زخم‌های صورتش را می‌سوزاند. زانو زد. کیپار از دستش افتاد. این بار با مشت‌هایش روی گل‌ها می‌کوبید. کوبید. کوبید.
ـ کاش کنارم بودی مادر... کاش بودی... کاش...

کتابشناسی ملی :
9350469
شابک :
978-622-5336-84-1
سال نشر :
1402
صفحات کتاب :
122
کنگره :
‏‫‭PIR۸۳۳۵‬‬‬‬‬
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲‬‬‬‬

کتاب های مشابه از این شهر می روم...