کتاب «صراط های غیر مستقیم، نقد جنبش های نوپدید معنوی»، اثر مهدی سالاری بوده و توسط انتشارات حوزه علمیه خراسان رضوی منتشر شده است.
دین و معنویت، مهمترین مؤلفه تمدنها و فرهنگهای شناختهشده بشری است. در گذشته و حال، معنویت با مصادیق و نمودهای مختلف خود، حیات فکری، معنوی و اجتماعی بشر را بهطور گستردهای تحت تأثیر قرار داده است. نقش مؤثر ادیان و معنویت در قرن متأخر تاحدودی نادیده گرفته شده است، اما امروزه با بروز بحران معنا و فضیلت در زندگی متمدن، در نقش و اهمیت فزاینده ادیان و فرق در رفع این بحران تردیدی وجود ندارد. فرقههای انحرافی یعنی عرفانهای نوظهور در این فرایند از جایگاه ویژهای برخوردارند و مطالعه این فرقهها باید بهطور متمرکز و تخصصی صورت پذیرد تا از نتیجه قابلقبولی برخوردار باشد، جنبشهایی که از جانب غرب و بهصورت هدفمند میکوشند بـه عطش معنوی بشـر پاسـخ دهند. هم اکنون دهها فرقه و آیین معنوی در کشور ما بهگونههای مختلف در حال تبلیغ و عضوگیری هستند. برخی از آنها بهصورت زیرزمینی و برخی بهصورت علنی آموزههای خود را ترویج میدهند. در برخی موارد به رسانههای عمومی نیز رسوخ کرده و از آن تریبون، خود را معرفی میکنند. ایـن جنبشها به بهانه معنویت به جان ایمان و معنویت مردم افتاده و میکوشند پیروانی را گرد خود جمع کنند و بهرههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را از آنان ببرند.
کتاب «صراطهای غیرمستقیم»، یازده درس در زمینه نقد جریانات فرقهای است که براساس اولویت فرقههای فعال در ایران تهیه و به رشته تحریر در آمده است. هدف اصلی از نگارش این کتاب، معرفی و نقد اجمالی و کوتاه جنبشهای نوپدید معنوی است، بههمین دلیل از بررسی تکتک این جنبشها بهصورت مفصل خودداری شده است. این اثر مناسب دوره مقدماتی آموزش و نقد جنبشهای نوپدید معنوی است. بنابراین نیاز عزیزانی که علاقهمند به مطالعه تخصصیتر هستند را برآورده نمیکند. نوع نگارش اثر انتقادی است، ازاینرو در معرفی فرقهها و جنبشهای معنوی بهگونهای نگارش شده است که نقد در دل معرفی، گنجانده شده است. در واقع معرفی و نقد این جنبشها از یکدیگر جدا نبوده و در هم تلفیق شده است.
اندیشه انسانگرایی و انسانمحوری، از ابتدای خلقت در وجود انسان متولد شد، وقتی که قابیل به علت حسادت و جایگاه دنیایی، خون برادر خود را بر زمین ریخت، خدامحوری و رضای او در تفکر انسان کمرنگ شد و آرامآرام رشد کرد و در هر عصر و زمانی به صورتی متفاوت خودنمایی کرد تا اینکه دکارت با پایه قرار دادن وجود انسان بهعنوان محور «معرفتهای یقینی»، سعی نمود از انسان تبیین جدیدی ارائه نماید. این تبیین، سبب پدید آمدن اندیشهای جدید و مدرن شد که در آن، انسان مدرن با محور قرار دادن خویش، هر اصلی به جز «خودش» را انکار نمود. به دیگر سخن، در این تفکر، محوریت هر امر دیگر بیرون از انسان، مانند دین و سنتهای دیگر در زمینههای معرفتی و ارزشی طرد شدهاند و تجربههای این جهانی انسان و عقلورزی محور همه حوزههای معرفتی و ارزشی بشر گردید. در این رویکرد، سخن هیچکس جز دستاورد خود انسان حجتی ندارد و به جای اینکه براساس تفکر الهی، خود را در زمینه معرفتی و امور ارزشی مطابق و سازگار با معرفتها و ارزشهای ارائه شده از ناحیه منابع دینی و الهی نماید، خویش محور هرچیز دیگر قرار گرفت و بایستی همه منابع دیگر درستی و صحت خود را از طریق انطباق با انسان، دستاوردها، تجربیان و عقلورزی او تأمین میکردند.