کتاب «اصول توانمندسازی والدین در کاهش تعارض رفتاری نوجوانان»، نوشتهٔ فاطمه راضی، ساناز نوری، راضیه همتی و نجمه مهرآور است که در انتشارات برگ و باد به چاپ رسیده است.
هر کودکی که پا به دنیا میگذارد، موجودی است مستقل و منحصربهفرد با نیازها، تمایلات و خواستههای ویژهی خود. اگرچه گاه شباهتهای ظاهری که حاصل فعل و انفعالات ژنتیکی هستند، میان کودکان و والدینشان به چشم میخورند، اما علایق و درونیات هر فردی تنها متعلق به خود اوست و هیچگونه وابستگی به والدین ندارد. با این وجود، بسیاری از والدین تصور میکنند، فرزند کودک، نوجوان یا حتی بزرگسالشان به اندازهای که لازم است از تجربه و آگاهی برخوردار نیست و آنها بهعنوان پدر و مادر فرزندشان وظیفه دارند تا راه و چاه زندگی را به او بیاموزند. البته ناگفته نماند که برخی از والدین در این راه از زور، اجبار و خشونت هم بهرهی فراوانی میبرند! چنین والدینی به اشتباه تصور میکنند دیدگاه آنها نسبت به زندگی و خوبیها و بدیهایش، بینقص و خللناپذیر است و فرزندانشان نیز برای موفقیت در زندگی و پرهیز از آسیبهای روحی و جسمی باید دنیا را با همان عینکی ببینند که والدینشان میبینند. اتخاذ این رویکرد از سوی والدین دو پیامد زیانبار را به دنبال دارد: تربیت فرزندانی که هرگز خود حقیقی و نیازهای واقعیشان را نمیشناسند و صرفاً نسخهی بدلی از شخصیت والدین خود خواهند بود یا اینکه فرزندان میآموزند با هنجارشکنی، خشونت، برخورهای آسیبزا یا هر روش منفی دیگری، از والدین فاصله گرفته و دنیایی را تجربه کنند که کمترین ارتباطی با توصیههای والدینشان نداشته باشد. کلیهی مطالب کتاب «اصول توانمندسازی والدین در کاهش تعارض رفتاری نوجوانان» بر اساس این اصل بیان شده که بهجای سرکوب کردن تفاوتهای کودکان با والدینشان، بهتر است آنها را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم.
فرزندپروری فرآیند بهرهگیری از دانش و مهارتهای مناسب برای برنامهریزی، پرورش و تدارک مراقبت از فرزند است (خالقی، ۱۳۸۹). برنامهی فرزندپروری مثبت که به وسیله ساندرز و همکارانش در استرالیا به وجود آمد، یکی از اندک برنامههای مبتنی بر شواهد است که به عنوان یک مداخله سلامت عمومی طراحی شده است و شواهد در حال افزایشی وجود دارد که اجرای هم زمان یک سلسله برنامههای فرزندپروری میتواند روی شاخصهای خطر منتسب جمعیت فرزندپروری نامطلوب اثر بگذارد (کالام و همکاران، ۲۰۰۸).