دستیابی به کمال همچون شمشیر دو لبه است. این مفهوم از یکسو محرکی برای دستیابی به بازدهی بالا و رسیدن به نتیجه مطلوب است و از سوی دیگر، دلیلی برای بروز احساسات عمیق و نگرانکنندهای چون اضطراب، تردید و در نهایت اتلاف وقت است. آیا میتوانیم فقط اندکی کمالگرا باشیم؟ یعنی از جنبههای مثبت آن استفاده و جنبههای منفیاش را حذف کنیم؟ حتی در این حالت نیز، احتمالاً نمیتوانیم عملکرد واقعیمان را از رفتارهای کمالگرایانه تمیز دهیم و بهتدریج در کمالگرایی غوطهور میشویم.
در بسیاری از موارد، اشخاص کمالگرا در انجام وظایف یا به اتمام رساندن آنها ناتوان هستند که همین موضوع موجب آسیب به سلامت روانشان میشود. باید بدانیم که موفقیت واقعی زمانی به دست میآید که بتوانیم از اشتباهات فاحش خود درس بگیریم. برخی ازموفقترین شخصیتهای دنیا کسانی بودند که نتوانستند بر حس کمالگراییشان غلبه کنند. درحالیکه همین اشتباهاتشان بود که باعث شد موفق شوند و سر از کتابهای تاریخ دربیاورند. لنس آرمسترانگ دوچرخهسوار دوپینگی، میکلآنژ نقاش و مجسمهساز معروف و اِما واتسون بازیگر زن مشهور، همه در مبارزه با کمالگرایی پیروز شدند و یاد گرفتند که از اشتباهاتشان درس گرفته و از آنها استفاده کنند.