امتیاز
5 / 0.0
خبرم کن
کتاب چاپی ناموجود است
209,900
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب نوری که همراهمان است: غلبه بر لحظات تردید


کتاب «نوری که همراهمان است» به قلم میشل اوباما، بانوی اول سابق آمریکا به رشته‌ی تحریر درآمده است و خیلی زود به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز تبدیل شد. این کتاب توسط مریم نفیسی‌راد به فارسی ترجمه و در انتشارات نسل‌نواندیش به چاپ رسیده است. میشل اوباما یکی از زنان تاثیرگذار و برجستهٔ دنیای امروز است. او وکیل، فعال اجتماعی، نویسندهٔ امریکایی و همچنین بانوی اول سابق امریکاست. میشل اوباما تنها سیاه‌پوستی است که توانسته به این جایگاه برسد. او معتقد است همگی نوری همراهمان داریم که فقط کافی است در وهلهٔ نخست آن را تشخیص دهیم؛ سپس به مرور تقویتش کنیم تا بتوانیم از آن  بهره‌مند شده و به کمک آن در لحظات پُرتردید بر چالش‌های موجود غلبه کنیم. او در کتاب «نوری که همراهمان است» از خاطرات و تجربیات زندگی شخصی‌اش می‌گوید، و افراد را تشویق می‌کند تا نوری که همراهشان است را به روشی کارآمد استفاده کنند تا بتوانند مسیر شدن را با قدرت ادامه دهند.گذر از لحظات تردید و اضطراب را شرح می‌دهد و ابزارهایی را به شما معرفی می‌کند که نه تنها برای غلبه بر چالش‌های مختلف زندگی به کارتان می‌آید، بلکه برای یاری رساندن به دیگران نیز مفید است. او طی ده فصل به شما می‌آموزد که بر نقاط ضعفتان غلبه کنید و به عنوان شخصی که کوله‌باری از تجربیات متفاوت شما را رشد داده است، به جامعه وارد شوید و به عنوان شخصیتی پرقدرت خودتان را به اثبات برسانید.

گزیده کتاب نوری که همراهمان است: غلبه بر لحظات تردید

در آن زمان من وقت زیادی را صرف مشغول ماندن خودم کردم. فکر می‌کنم «مشغول ماندن» تا حدی به‌عنوان ابزاری برای احساس کنترل داشتن بر اوضاع به کار گرفته شد. در محل کار و خانه، همیشه خودم را با فهرست‌ها، دستور کارها و برنامه‌های راهبردی مشغول می‌کردم. من از آن‌ها به‌عنوان نقشۀ راهم، وسیله‌ای برای دانستن مقصدم استفاده می‌کردم. همه چیز با بیشترین بازدهی ممکن در خدمت رسیدن به آن مقصد بودند. همچنین می‌توانستم درمورد سنجش این پیشرفت کمی وسواس داشته باشم. این امکان وجود دارد که این انگیزه در من ذاتی باشد. شاید پدر و مادرم این وسواس را به من داده بودند، آن‌ها اعتقاد محکمی داشتند که من و کریگ دارای این ظرفیت هستیم که به عظمت برسیم. اما کاملاً عیان بود که قرار نیست برایمان کاری انجام دهند، زیرا معتقد بودند که به نفعمان است خودمان برای رسیدن به آن سعی و کوشش کنیم. همچنین به احتمال زیاد بخشی از این سخت‌کوشی ناشی از شرایط خودم است: این واقعیت که در محله طبقه کارگر ما، شانس به‌ندرت درِ خانه کسی را می‌زد. باید خودتان می‌رفتید دنبالش. گاهی اوقات، درواقع، شما مجبور بودید سرسختانه فرصت‌ها را شکار کنید. من مشکلی نداشتم که به شکار لحظه‌ها بروم. من سال‌ها وقت گذاشتم تا به نتیجه برسم. هر فضای جدیدی که وارد می‌شدم، تبدیل به میدان آزمون می‌شد. مشغله‌ام را مثل نشان به تن کردم. پیشرفتم را از طریق آمار و ارقام -معدلم، رتبه کلاسم- دنبال می‌کردم و برای این پیشرفت پاداش دریافت کردم. با کار در یک شرکت حقوقی، شرکتی در طبقه چهل‌وهفتم یک آسمان‌خراش در شیکاگو، یاد گرفتم حداکثر ساعاتی را که برایش در یک روز، یک هفته و یک ماه پول پرداخت می‌کردند، پر کنم. هرچند خوشی‌هایم رفته‌رفته کم‌و‌کم‌تر شدند، تمام زندگی‌ام منوط به آن ساعت‌های قابل شمارش بود.



صفحات کتاب :
328
کنگره :
‏‫‬‭‬‭‬‮‭E۹۰۹
دیویی :
‏‫‬‭‬‮‭۹۷۳/۹۳۲۰۹۲‬
کتابشناسی ملی :
9144442
شابک :
‭978-622-220-862-2‬‬
سال نشر :
1402

کتاب های مشابه نوری که همراهمان است...