کتاب لحظه ای که او ترکم کرد اثر سوزان لوئیس، روایت گر زندگی شخصی به نام اندی است که در ساحل کسترلی زندگی می کند. ساحل کسترلی همیشه پر از رمز و راز است. بعضی از این رازها تیره و گناه آلود و یکی از آنها مرگ بار خواهد بود. اندی، کارآگاه سابق، در زندگی زناشویی خویش به بن بست رسیده است.
در طول داستان یکی از دانشجویان جوان شهر بدون هیچ ردپایی ناپدید شده و از این رو اندی دوباره دست به کار می شود. در همین موقع نیز معلم محبوب شهر، خانم رزی کین، به شدت بیمار می شود و نمی خواهد این موضوع را به خانواده خود اطلاع دهد. اندی و رزی نمی دانند سفر یک آن ها از رازی سر به مُهر پرده بر خواهد داشت. هرگز گمان نمی کردند اوضاع زندگی شان تا این حد زیر و رو بشود.
در روئینا زلدا کین به فیتزجرالد، یکی از نویسندگان قرن بیستم، علاقه داشت، برای همین اسم زلدا را برای او انتخاب کرده بود. دوستان صمیمی و خانواده اش او را رزی صدا می کردند. وقتی وارد شهر شد از روی محبت، او را خانم سی خطاب می کردند (حرف اول نام خانوادگی او به زبان لاتین)، زیرا در چهل سال گذشته دوست داشتنی ترین معلم دبیرستان کسترلی بود. نمایشنامه و ادبیات انگلیسی درس می داد، ترم پیش بازنشسته شد، بین دانش آموزان چند نسل اخیر، کسی نبود که نمایشنامه های متفاوت کمدی، تراژدی، رمانس یا حتی ژانر وحشت را در کلاس های او نگذرانده و اجرا نکرده باشد. پاملا عقیده داشت خواهرش رزی برای تک تک این نمایشنامه ها می میرد (او این جمله را با غرور و مهربانی به زبان نمی آورد، بیشتر به نظر می رسید حرصش گرفته باشد؛ اما شاید شما این طور برداشت کرده اید، رزی او را بهتر می شناخت و چیزی به دل نمی گرفت).
پاملا دو سال از رزی کوچک تر بود، تقریباً در هیچ چیز به او شباهت نداشت، همیشه از عالم و آدم و حتی از دخترهایش دلخور بود که حالا سی ویک و بیست و نه ساله بودند. به نظر می رسید آن ها خاله رزی را بیشتر از مادرشان دوست دارند. رزی و دخترها اصرار می کردند که این طور نیست؛ اما ویکتور، همسر مرحوم رزی، با پاملا هم عقیده بود، البته هیچ وقت جلوی پاملا چنین حرفی نمی زد. او مرد بی رحمی نبود، البته چندین بار به رزی گفته بود که خواهر کوچک ترش او را دیوانه می کند.