امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (PDF)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 63,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب آسمان همه جا یک رنگ نیست

کتاب آسمان همه‌جا یک رنگ نیست نوشته سینا راستین  و از انتشارات متخصصان است. نویسنده در این کتاب  16 داستان کوتاه را از زبان اشخاص مختلف روایت می کند.

گزیده کتاب آسمان همه جا یک رنگ نیست

عادت داشت چشم در چشم خورشید بدوزد. برایش درد لذت‌بخشی بود که باعث می‌شد دیگر دردهایش را فراموش کند. آن بالاها، عقابی را دید که داشت دایره‌ی زردرنگ خورشید را از وسط به دو نیم تقسیم می‌کرد. نگاهش را از خورشید گرفت و
چشم به راه سنگلاخی روبه‌رویش دوخت. پوزخندی زد. از سرش گذشته بود. عقاب شبیه ستارخان است. مردی که ستایشش می‌کرد. زیر لب با خود گفت: بزرگ‌مرد همه جا مشغول دلبری است.

جوان رشید، هادی نامی اسبش را به کنار اسب او کشید و گفت: سالار، داریم می‌رسیم.

سالار سری به نشانه‌ی تأیید تکان داد. هادی از سرعت اسبش کاست تا به سر جایش در عقب اسب سالار باز گردد. گروه ۷۰ نفره‌ی اسب سوار بدون توقف مسیر سنگلاخی را می‌پیمودند. مسیرشان دره‌ای بود که رشته‌کوه‌های اطرافش، دشت بزرگ احاطه‌کننده‌ی کوه‌ها را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می‌کرد. سالار با دقت تخته‌سنگ‌های بزرگ دامنه‌ی کوه را می‌پایید. می‌دانست برای کمین‌کردن مناسبند. اگر مأموران حکومتی در پشت سنگ‌ها کمین می‌کردند، گروه کوچک آن‌ها شانس کمی برای به سلامت گذشتن از آنجا داشت. خصوصاً که قسمت قابل‌توجهی از افراد گروه، جنگجویانی تازه‌کار بودند و اولین بار بود که سنگینی تفنگ برنو را بر دوششان احساس می‌کردند. جوان‌هایی که تازه پشت لب‌هایشان سبز شده بود و تنها تصورشان از جنگ، سروده‌های آزادی‌خواهانه‌ای بود که رزمندگان بازنشسته در چای‌خانه‌ها بلندبلند می‌خواندند تا یادآوری از دوران جنگاوری‌شان باشد. همین سروده‌ها بود که گرمای لذت‌بخش امید را در دل جوان‌ترهای جمع کاشته بود تا آنان سراسیمه به خانه‌ی ستارخان بروند و از او بخواهند جنبششان را رهبری کند‌.

شیب دره داشت تندتر می‌شد. سالار سال‌ها قبل به این قسمت از دره لقب ضیافتگاه داده بود. ده‌ها بار در همین‌جا، کاروان‌های قند و پارچه‌ای را که از تهران به سمت تبریز می‌رفتند، غارت کرده بود. آن بالا، تخته‌سنگ آشنایی را دید که معمولاً از پشت آن دسته‌اش را رهبری می‌کرد. خندق باریکی که خودش پشت آن کنده بود، نمی‌گذاشت دستۀ‌شان از پایین دره دیده شود و برتری استراتژیکی برای پیروزی به آن‌ها می‌داد. حالا انگار خود سالار و دسته‌اش داشتند نقش سفره‌ی آن ضیافتگاه را بازی می‌کردند. شوخی تلخی بود.

صفحات کتاب :
166
کنگره :
‏‫‬‮‭PIR۸۳۴۵
دیویی :
‏‫‬‮‭۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
9391905
شابک :
9786227433135
سال نشر :
1402

کتاب های مشابه آسمان همه جا یک رنگ نیست