امتیاز
5 / 5.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
32,500
خبرم کن
کتاب چاپی ناموجود است
72,000
15%
61,200
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب پیامبر (کودکی)


این مجموعه کتاب از مجموعه قصه‌های قرآنی ویژۀ گروه سنی نوجوان به قلم نقی سلیمانی و تصویرگری رضا مکتبی، از سوی انتشارات به نشر منتشر شده است. مجموعۀ حاضر پیرامون زندگی پیامبر اسلام (ص) است که بر اساس قرآن و با استناد به نهج‌البلاغه، کتاب‌ها و روایت‌های معتبر نگاشته شده است. این اثر یک رمان بلند است و در آن زندگی پیامبر اسلام (ص) در دوره‌های گوناگون زندگی ایشان از پیش از تولد تا زمان بعثت و پس از آن برای نوجوانان بازگویی شده است. بخش دوم (کتاب دوم و سوم) از این مجموعه، به دوران کودکی آن حضرت اختصاص دارد.

کتاب پیش رو با طراحی فوق‌العاده و داستان‌های شیرین و دلنشین، برای همۀ کسانی که می‌خواهند راجع به راه و روش زندگی حضرت محمد (ص) بدانند و مفهوم آیات قرآنی را که دربارۀ این شخصیت والا آمده بهتر درک کنند، انتخابی مناسب است. داستان‌هایی که تاکنون کمتر راجع به آن‌ها خوانده و شنیده اید. داستان‌هایی که از قبل از میلاد پیامبر آغاز شده و تا پایان زندگی پر خیر و برکت ایشان ادامه دارد. شیرخواره‌ای که به خانوادۀ دایۀ فقیرش، حلیمه، برکت و نعمت داد. کودکی که از همان ابتدا، با همه متفاوت بود. در چشمانش برقی می‌درخشید که باعث می‌شد همه دوستش داشته باشند؛ حتی غریبه‌ها!


برشی از کتاب پیامبر (کودکی)


بَحیرا دیگر گویی که با چشمانش می‌خندید: «پریکلی توس! احمد! به زبان یونانی یعنی ... احمد!»

آنگاه وحشتزده از این کشفِ بزرگ، دهانش باز ماند. ابوطالب به روشنی می‌دید که چشمان مرد پیر به شدت بازتر شده است و دستانش می‌لرزد. فوری با ترس و هیجان دست ابوطالب را گرفت و او را به اتاق دیگر کشاند و در خلوت رو به او کرد و گفت: «او پسر کیست؟!»

ابوطالب گفت: «پسر من است.»

بَحیرا لحظه‌ای خاموش ماند. بعد با همان چشمان نافذش به ابوطالب خیره شد و گفت: «نه! به‌خدا که او پسر تو نمی‌تواند باشد. پدر او نباید که زنده باشد در این ساعت!»

ابوطالب گفت: «من عموی او هستم. پدرش عبدالله زمانی که او هنوز به دنیا نیامده بود، از دنیا رفت.»

دیگر گویی که چشمان بَحیرا دو دو می‌زدند. گفت: «اکنون راست گفتی.»

بعد دست ابوطالب را دردست گرفت و گفت: «ای ابوطالب! به تو هشدار می‌دهم. به تو هشدار می‌دهم، او را از چشم حسودان نگاه دار و بدان که او، آخرین پیامبر است. زود او را به شهر خودت بازگردان و از یهودیان پنهان کن که اگر او را بشناسند، به قتلش خواهند رساند.»

ابوطالب آشفته نگاه کرد و نفسش بند آمد. دستش در دستِ راهب می لرزید ...

سال نشر :
1387
صفحات کتاب :
116
دیویی :
‭‮دا‬۲۹۷/۹۳
کتابشناسی ملی :
2548820
شابک :
978-964-02-0628-7

کتاب های مشابه پیامبر(کودکی)