مجموعه کتاب قهرمان کربلا، به قلم منصوره مصطفی زاده روایتگر شخصیت های برتر کربلا می باشد و توسط انتشارات کتاب پارک منتشر شده است.
هر جلد از مجموعه قهرمانان کربلا با قلم روان، پاکیزه و کودکانه، بیانگر فضیلتهای اخلاقی یکی از شخصیت عاشورایی می باشد و نشان میدهد شهادت، پایان غمبار آن قهرمانان نیست بلکه پاداش فضائلشان است.
نویسنده ابتکاری نیز در این مجموعه به کار برده است؛ در بخش پایانی هر جلد عنوانی متفاوت به نام «بیا باهم فکر کنیم» آورده که با سوالاتی کوتاه و چند دقیقه تفکر داستان را در ذهن فرزند شما برای همیشه نهادینه می کند.
این مجموعه مناسب کودکان بالای ۵ سال می باشد و آنها را آماده ی سربازی امام زمان (عج) می کند.
مجموعه قهرمان کربلا دارای نه جلد با عناوین زیر می باشد:
خانم ام البنین چهار شهید کربلا را در دامان خود پرورش داده است. بزرگترین این فرزندان حضرت ابالفضل (علیه السلام)، سقای دشت کربلا می باشد. وی تمام سرمایه زندگی خود را فدای مولایش، امام زمانش امام حسین (علیه السلام) کرد.
خانم ام البنین در کربلا نبود اما یکی از قهرمانهای اصلی روز عاشورا بود. وقتی که پسرش حضرت عباس، برای آب آوردن به کنار نهر آب رفت، به یاد جمله همیشگی مادرش افتاد؛ «اول بچههای حضرت زهرا». ادب و احترام نسبت به خانواده پیامبر، چیزی بود که پسران ام البنین، آن را از مادرشان یاد گرفته بودند و در کربلا به نمایش گذاشتند.
حر کسی بود که راه را بر امام حسین علیه السلام و خانوادهاش بست و آنها را در دشت کربلا گیر انداخت. او یکی از فرماندهان لشکر دشمن بود اما یک ویژگی عجیب داشت، او برای خانواده پیامبر (ص) و به خصوص دختر پیامبر، حضرت زهرا سلام الله علیه احترام خاصی قائل بود. همین ویژگی به او کمک کرد، در سختترین نبرد عمرش پیروز شود، نبرد بین خوش و خودش! بعضی ها شجاعت جنگیدن با دشمن را دارند اما حر کسی بود که شجاعت جنگیدن با خودش و معذرت خواهی از اشتباهش را داشت.
کاروان امام حسین علیه السلام در راه بود. آنها از شهرشان مدینه راه افتاده بودند و به سمت کوفه میرفتند. مردم کوفه یک عالم نامه نوشته بودند و گفته بودند: «حسین! ما دوست نداریم یزید حاکممون باشه، دوست داریم تو رهبرمون باشی.» برای همین هم امام حسین علیه السلام با خانواده و دوستانش به سمت کوفه به راه افتاد بود. در میانه راه یکی از فرماندهان سپاه یزید با سربازانش به سمت آنها آمدند. اسم آن فرمانده حر بود. حر به امام حسین علیه السلام گفت: «باید همراه من بیای و خودت رو تسلیم یزید کنی.» یکی از دوستان امام حسین علیه السلام سرش را کنار گوش امام علیه السلام برد و آرام گفت: «بهتره همین الان همشون رو از بین ببریم و از دستشون فرار کنیم!...»
زهیر فردی عثمانی بود و اعتقادی به امامت حضرت حسین (علیه السلام) نداشت. در هنگام بازگشت، دیداری با امام حسین (علیه السلام) داشت که در این دیدار، امام فطرت او را بیدار کردند و از همان جا زهیر یکی از فرماندهان سپاه حضرت شد.
پشت جلد کتاب چنین آمده است:
«زهیر مرد بزرگی بود، خانه و باغ و فرزندان زیاد داشت و فرمانده جنگی قوی بود ولی با امام حسین علیه السلام قهر بود تا اینکه یک روز امام حسین علیه السلام از او خواست به دیدنش برود و با هم حرف زدند، آن وقت بود که زهیر به خاطر آورد که چقدر در دلش عاشق امام حسین علیه السلام و خانواده پیامبر (ص) است، آن هم درست وقتی که امام حسین علیه السلام راهی کربلا را شده بود.»
زهیر آدم معروفی بود، هم فرزندان زیادی داشت و هم مال زیادی، خانه و باغ و زمین و ... جنگجوی خیلی خوبی هم بود و در جنگهای زیادی فرمانده بود و پیروز شده بود، با این حال اصلاً دلش نمیخواست چشمش به چشم امام حسین علیه السلام بیفتد...
در این جلد نویسنده به سراغ شخصیت اصلی کربلا رفته و تلاش کرده با گفتن حکایت هایی ناب کودکان را با شخصیت ارباب جهان آشنا سازد.
همان طور که در پشت جلد نوشته شده است:
«شهدای کربلا هر کدام یک قهرمان بودند، اما قهرمان قهرمانها کسی نبود، جز امام حسین علیه السلام. او در تمام عمرش سعی کرد، آدمها را از بدیها و بد اخلاقیهایشان نجات بدهد و به آدمهای خوب و نیکو تبدیل کند. امام حسین علیه السلام دلش میخواست حتی سربازان و فرماندهان لشکر دشمن را هم نجات بدهد
و به خاطرشان بیاورد که چقدر میتوانند خوب باشند. همانطور که پیامبر (ص) درباره امام حسین علیه السلام گفته بود: «حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»
هنوز کسانی مانده بودند که امام حسین علیه السلام دوست داشت آنها را هم نجات بدهد. یکی از آنها فرمانده لشکر دشمن، عمر سعد بود! عمر سعد، از بچگی با امام حسین علیه السلام بزرگ شده بود. امام حسین را خوب میشناخت و چقدر آدم خوبی است. با این حال فریب خورده بود. به عمر سعد گفته بودند اگر فرمانده لشکر بشوی و سپاه امام حسین علیه السلام را شکست بدهی
تو را حاکم سرزمین ری میکنیم. عمر سعد هم وسوسه شده بود که رئیس و پولدار شود. امام حسین علیه السلام در شب عاشورا تصمیم گرفت با عمر سعد حرف بزند. برای او نامهای نوشت و گفت بیا بین دو سپاه با هم حرف بزنیم عمر سعد با چند نفر از یارانش آمد و امام حسین علیه السلام هم همراه برادرش و پسرش جلو رفت...
به شخصیت والا و بزرگ حضرت زینب، بانوی بزرگوار کربلا و پیامرسان حماسه ی حسین (ع) پرداخته است. ایشان در این واقعه ی تلخ بسیاری از عزیزان خود را از دست دادند ولی از کاری که امام شروع کرده بودند بازنماند و پیام عدالت خواهی او را به گوش ظالمان و عالمیان رساند.
حضرت زینب سلام الله قهرمانی بود که در مصیبتها نمیشکست. قهرمان ما داخل چادرش نشست و نگذاشت کسی غم او را در چهره یا صدایش ببیند و بشنود. او نمیخواست امام حسین علیه السلام از خواهرش خجالت بکشد. میخواست برادرش بداند که این دو جوان هدیه او بودند به امامش، اصلاً این دو جوان را بزرگ کرده بود که فدای او شوند و دلش میخواست خودش هم فدای حسین علیه السلام بشود.
مسلم ابن عقیل سفیر امام به شهر کوفه بود و قرار بود زمینه را برای حضور امام فراهم کند اما کوفیان به ایشان خیانت کند و توسط ماموران ابن زیاد به شهادت رسید و اولین شهید راه حسین شد.
در همین اوضاع هانی مریض شد و ابن زیاد به بهانه عیادت از او به خانهاش آمد. اطرافیان مسلم به او گفتند: «حالا که ابن زیاد داره با پای خودش میاد اینجا، بهترین فرصته که کارش رو یکسره کنی! مسلمتو توی اتاق پشتی بمون، وقتی ابن زیاد اومد و نشست، ما بهت علامت میدیم تا بپری بیرون و با شمشیر ابن زیاد رو نابود کنی، علامتمون هم این باشه که صدا میزنیم! آب بیارین! قبول؟» مسلم در اتاق پشتی مخفی شد و ابن زیاد هم آمد و روی فرش کنار مریض نشست. چند دقیقه که گذشت، یکی از دوستان مسلم گفت: «آب بیارین» اما مسلم از جایش تکان نخورد. دوستان مسلم هی سرفه کردند و هی گفتند: «آب بیارین» ولی خبری از مسلم نبود. بالاخره...
حبیب ابن مظاهر از دوستان دوران کودکی امام حسین (علیه السلام) بود. او مخفیانه توانست از کوفه خارج شود و خود را به کاروان حسین برساند. او یکی از مسن ترین سرداران سپاه امام بود.
ما این شمشیرهامون رو آوردیم که باهاش از حسین علیه السلام و خانوادهاش دفاع کنیم. مطمئن باشین تا ما هستیم، اجازه نمیدیم حتی یک نفر از خانواده امام حسین علیه السلام آسیبی ببینه. بقیه یاران حبیب هم حرف او را تایید کردند. حضرت زینب سلام الله علیه خیالش راحت و دلش قرص شد. حبیب باز هم به کمک خانواده پیامبر (ص) رفت تا نگرانی را از دلشان در بیاورد.
و جلد هشتم این مجموعه پر رمز و راز؛ قهرمانان کربلا (قاسم)
قاسم ابن الحسن میراث برادر برای برادر بود تا در روز عاشورا فردی از خاندان حسنی به دفاع از کیان ولایت بلند شود و این فرد کسی نبود جز جوانی سیزده ساله که شجاعت را از پدر به ارث برده و همچون پدر می جنگید.
امام حسن علیه السلام همیشه سرباز دین و یاور اسلام بود. فرزندان او هم دوست داشتند، مثل پدرشان باشند. نام یکی از آنها قاسم بود. قاسم از کودکی در خانه عمویش امام حسین علیه السلام زندگی کرده بود و در کربلا در کاروان عمویش حضور داشت.
اسلم ترک تنها ایرانی حاضر در سپاه امام حسین (علیه السلام) بود. او جوانی رشید بود که سال ها خادمی امام سجاد (علیه السلام) را کرده بود و در روز عاشورا تصمیم گرفت وظیفه اش را در این روز به طور کامل ادا کند.
پشت جلد نهم چنین نوشته شده است:
در دوره و زمانی که کمتر کسی سواد داشت، اسلم میتوانست به چند زبان مختلف حرف بزند و بخواند و بنویسد. او بچهها را دور خودش جمع میکرد و قصههایی از ایران و از قرآن برایشان تعریف میکرد. تا اینکه خودش هم تبدیل به یک قصه برای بچههای ما شد، قصه یک قهرمان کاردان و باسواد.
کتاب صوتی قهرمانان کربلا با صدای مداح معروف پویانفر به صورت رایگان در فراکتاب منتشر شده است.
منصوره مصطفیزاده شهرسازی و برنامهریزی شهری خوانده، اما از یک جایی تصمیم گرفته کار مهندسی را رها کند و برود سراغ مطبوعات. او در مجلههایی مثل «همشهری بچهها» و «همشهری جوان» فعالیت کرده و در نشر کتاب پارک کتابهایی مثل این چیه؟ نی نی اولین کلمۀ هر بچۀ بابا و مامان همه چیزه را ترجمه و دنیا از آن ور را نوشته است.
مصطفی زاده در برنامۀ کتاب باز و در صفحۀ اینستاگرامش به معرفی کتاب کودک برای مادران و بچهها میپردازد و دورههایی را هم در این زمینه برگزار کرده است. منصوره مصطفیزاده دورۀ کودک خوش کتاب را در مدرسه اسلامی هنر برگزار کرده است.
کتاب صوتی هر جلد مجموعه قهرمان کربلا به صورت رایگان در اپلیکیشن فراکتاب تهیه و ارائه شده است. پس از دانلود می توانید به آن در کتابخوان فراکتاب گوش فرا داده و از شنیدن آن لذت ببرید.
مشخصات مجموعه کتاب قهرمانان کربلا در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | کتاب پارک |
نویسنده: | منصوره مصطفیزاده |
گوینده: | محمدحسین پویانفر |
تعداد صفحه: | 234 |
موضوع: | داستان کودکانه درباره قهرمانان کربلا |
قالب: | صوتی رایگان و چاپی با تخفیف ویژه |