کتاب قصههای کوکی نوشتۀ مهری ماهوتی و تصویرگری محمود علیمرادی است که انتشارات به نشر آن را منتشر کرده است. این کتاب در تلاش است تا احکام اسلامی را در قالب داستانهای کوتاه به کودکان بیاموزد. کتاب حاضر حاوی 9 داستان کوتاه و به هم متصل است. قهرمان داستان دختری به نام «فرشته» است که مادربزرگ به او ساعتی کوکی هدیه میدهد. این داستانها دربارۀ ماجراهای فرشته با این ساعت است. آقای قوقولی، پیشیخان و کبوترخانم نمیدانند این صدای تیکتیک از کجاست و حسابی میترسند؛ اما بالاخره با ساعت آشنا میشوند. نیمهشب کوکی زنگ میزند؛ اما فرشته و مادربزرگ بیدار نمیشوند. کوکی نگران است که مبادا آنها خواب بمانند و نتوانند سحری بخورند. برای همین از پیشی میخواهد تا کاری کند؛ اما ...
فرشته با کنجکاوی رفت و کنار مادربزرگ نشست. مادربزرگ جعبۀ کادو را باز کرد و یک ساعت قشنگ از توی آن بیرون آورد. چه ساعتی! دو تا پایۀ کوتاه داشت، مثل دو تا پا؛ دو تا گِردالی فلزی هم بالای سرش بود، مثل دو تا گوش گُنده. مادربزرگ، پروانۀ پشت ساعت را چند دور چرخاند. «قرچ قرچ قرچ.» با یک پیچ کوچولو، عقربهها را هم جابهجا کرد.
یکدفعه میلۀ فلزی کوتاهی که وسط دو تا گردالی بود، به چپ و راست رفت و «زینگ گ گ گ» صدای زنگ قشنگی توی اتاق پیچید.
مادربزرگ دکمۀ دیگری را فشار داد و صدای زنگ قطع شد. بعد گفت: «خوشت آمد دخترم؟ اسم این ساعت، کوکی است. از اینکه آدم را از خواب بیدار کند، اصلاً دلش نمیسوزد؛ مثل من خوابش نمیبرد؛ مثل قوقولی نیست که هر وقت دلش خواست بخواند. بهشرط اینکه همیشه کوکش کنی!
صورت گل گلی فرشته پر از خنده شد. مادربزرگ را محکم بغل کرد و چند تا ماچِ سفت به گونههایش چسباند. بعد کوکی را سر طاقچه گذاشت؛ جایی که همه بتوانند آن را ببینند. «تیک تیک تیک تیک.» این صدای کوکی بود که توی اتاق میپیچید.