شعر
حق السکوتی بود از جانب خدا!
تا تاب بیاورم و نگویم...
هیچ بگذریم!
چشمم به در است
و مدام قندم در استکان میافتد!
وضو را از دست چپم میگیرم!
عمو حسین میگوید: حتماًً «عاشق » شده ای!
من سرخ میشوم
عمو میخندد
چشمم به در است
و مدام قندم در استکان میافتد!
میهمان ناخوانده!
صدای پای عشق!
پچ پچ هیجان!
بلوغ نابالغ!
من مغرورم
اما...
نظر دیگران //= $contentName ?>
بینهایت بااحساس و پراز حس خوب...