امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
15,000
نظر شما چیست؟

بخشی از کتاب سالی در آینده

وارد حیاط مسجد شد. به هر گوشه که نگاه می‌انداخت پدر و مادرش را می‌دید. اشک چشمهایش را پر کرد. او که تا پیش از این همیشه با حس قدرشناسی در حیاط مسجد قدم میزد و از بین لبهایش ذکری جز صلوات بیرون نمی‌آمد، حلا رفتارش کاملاً عوض‌شده بود. دلش میخواست فریاد بزند و به زمین و زمان بدو‌‌‌بیراه بگوید. چیزی به قلبش چنگ انداخته بود. دوست داشت انتقام بگیرد اما نمی‌دانست از کی؟ به‌زور پاهایش را روی زمین می‌کشید و به سمت مسجد می‌رفت. هیچ‌وقت تا این حد احساس تنهایی نکرده بود. حتی همان لحظه‌ی اولی که فهمید، نوید او را ترک کرده است. اصالاً جنس این تنهایی با همه‌ی تنهایی‌های عالم فرق داشت. از کسی دلش پر بود که همه‌ی هستی اش را مدیون او بود. 

صفحات کتاب :
110
کنگره :
PIR۸۳۵۸‭‬
دیویی :
‏‫‬‭۸‮فا‬۳/۶۲‬‬
کتابشناسی ملی :
۶۲۴۶۴۴۴
شابک :
9786003317468
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه سالی در آینده