در ضرورت تحقیق و مطالعه در مورد سیره حضرت امام(ره) ظاهرا نیازی به سخن پراکنی نیست. جریان انقلابی به خوبی واقف است که راه موفقیت و سربلندی مان همان راه امام(ره) است، راه و سیره ای که هرچقدر از آن فاصله گرفتیم، زمین گیرتر و هرچه آن را شناختیم و دنبال کردیم، متعالی تر شدیم. اما این راه و سیره برای ما نسل سومی های انقلاب که حضور مبارکش را درک نکرده بودیم، در خطر فراموشی و تحریف بود. پس نیاز به درک درست امام و سیره او ما را وا داشت تا گام در این مسیر بگذاریم.
در دوره های تاریخی قبل از پهلوی مناسبات اجتماعی غالبا با معیارهای مردمی و در بسترهای دینی بود. اما با روی کار آمدن پهلوی، الگوی دولت مدرن، تدریجا سیطره خود بر جامعه را کامل کرد. رضاخان به هر شکل ممکن سعی در ایجاد و استقرار نظامات غربی داشت. نظام علمی و آموزشی، قضایی، درمانی، اقتصادی و از همه مهم تر فرهنگی ایران یکی پس از دیگری دچار تغییر می شدند. بخشی از تغییرات ساختاری که اعمال آن در زمان اندک ممکن بود، به سرعت در دورۀ پهلوی اول صورت گرفت و تغییرات فرهنگی نیز که نیاز به زمان بیشتر و مقدمه چینی داشت، در زمان پدر کلید خورد و در دورۀ پسر اندک اندک، ثمر خود را نشان داد. این تغییرات فرهنگی به خصوص در سبک زندگی جامعۀ شهری خود را نشان می داد. حاج هاشم امانی از اعضای فدائیان اسلام در خاطرات خود در توصیف نقاط منفی وضعیت شهر تهران در سال های آغازین دهۀ ۲۰ می گوید: برای اینکه اذهان نسبت به نحوۀ زندگی و اوضاع عمومی شهر در آن دوران روشن تر شود، برای نمونه اوضاع اجتماعی اطراف خانۀ خودمان را که در مرکز شهر هم قرار داشت و نزدیک بازار هم بود، بیان می کنم: سر کوچۀ ما شیره کش خانه ای در خانه ای محقر دایر بود. کسی که سروکارش به شیره کش خانه می افتاد، پس از چند سال بدون تردید از این قبرستان موقت که برای خودش درست کرده بود، به قبرستان دائمی فرستاده می شد. در اول کار روزی چند ساعت و پس از مدتی شب ها هم در این خانه به خماری می گذراند. روزانه با چند ساعت گشت و گدایی و دله دزدی و بعضی کارهای نامشروع، چند ریالی برای خرج شیره کش خانه تهیه می کرد، دیگر زن، بچه، زندگی، کسب و کار، مملکت خوب و بد، دین داری و بی دینی هیچ چیز برای او معنی و مفهومی نداشت، و خدا، پیغمبر، ناموس، آزادی، دیکتاتوری و مصالح عالیه که جای خود داشت.
کمی دورتر مکانی باغچه مانند با چند اتاق وجود داشت که عرق فروشی «سرکیس خان» بود. آنچا پاتوق جاهل ها و لوطی های محلی بود. هر محلی برای خودش عده ای جاهل و گردن کلفت داشت، البته در بین آنها افراد خوبی هم بودند که نه تنها مزاحمتی برای مردم نداشتند. بلکه در مواردی مردم از حمایت های آنها هم برخوردار می شدند. اما به طور کلی این افراد کار معینی نداشتند، روزها در گوشه و کنار محله پرسه می زدند و درآمد آنها غالبا از باج گیری شیره کش خانه ها، قمار خانه ها و عرق فروشی ها و تا حدی از کسبه محلی تأمین می شد. هر چند وقت یکبار برای اعلان حضور و استحکام موقعیت خود محل را قرق کرده، کارد و قداره به دست با عربده جویی شیشه می شکستند و نفس کش می طلبیدند. یک کوچه پایین تر سرگذر «مستوفی» باز یک عرق فروشی و جود داشت و درکنار آن شعبه تریاک فروشی دولتی «باندرول» بود که فقط تریاک می فروخت و یکسره مشتری داشت. تمام کارگرها از کفاش، بنا، خیاط، چرخ کار، شاطر نان گیر تریاکی بودند. پاسبان ها عموما تریاک می کشیدند و شیره ای پسوند اسم آنها بود و به «آجان شیره ای» معروف بودند. درکاروانسرای شاه که ما و عده ای دیگر حجره (مغازه) داشتیم، قهوه خانه ای که در سرا واقع بود...