«ننهسرما» با تمام قدرت تلاش میکند تا هر چه بیشتر برف و باران ببارد و همهجا سرد شود. بچهها و حیوانات سعی میکنند او را از شهر بیرون کنند؛ ولی نتیجهای نمیگیرند تا اینکه ننهسرما مریض میشود. حالا او خسته و بیجان است و بچهها و حیوانات با هم او را فراری میدهند.