در کتاب میخ موفقیتت را محکم بکوب اثر جان گوردون و ترجمه سیما فرجی، مهم ترین رازهای دستیابی به موفقیت مطرح می شود. این رازها بسیار ساده به نظر می رسند؛ اما به کارگیری آن ها به ویژه در ابتدای مسیر و در میان دغدغه های زندگی روزمره، فقط با تلاشی بی وقفه و خستگی ناپذیر امکان پذیر است.
کن بلانچارد نویسنده ی کتاب های مدیریتی در همایش هایی که برای کارفرمایان و مدیرانی از سراسر جهان برگزار می کند؛ اغلب چنین سؤالی را در ابتدای سخنش مطرح می کند: چند تن از شما فکر می کنید که رهبر و فرماندهٔ گروه تان هستید؟ سپس، از آنان می خواهد، در صورت در سر پروراندن چنین تصوری، دست شان را بالا ببرند. کم تر از 20 درصد افراد شرکت کننده در این گونه همایش ها اغلب دست شان را بالا می برند. چرا این مدیران و کارفرمایان به راستی خودشان را رهبر و فرماندهٔ گروه شان نمی دانند؛ در صورتی که شغل شان با رهبری کردن دیگران در محدوده ای معین توصیف می شود؟
در پاسخ باید گفت بسیاری از انسان ها، به انضمام مدیران، باور دارند که رهبری فقط و فقط بر مبنای مقام و موقعیت شان توصیف خواهد شد. مدیرانی که دست شان را در پاسخ به سؤال بالا نمی برند در واقع باور دارند مقام و موقعیتشان چندان عالی و شایسته به نظر نمی رسد که بخواهند خودشان را رهبر و فرماندهٔ گروه شان بنامند.
این مدیران و کارفرمایان به احتمال بسیار زیاد پدری همچون پدر جان کن نداشته اند. پدر او افسر عالی رتبهٔ نیروی دریایی با مدال هایی فراوان بود. او درس هایی ارزشمند را دربارهٔ رهبری به کن آموزش داد. هرگز زمانی را فراموش نمی کند که در کلاس هفتم به منزلهٔ نمایندهٔ کلاس انتخاب شد. وقتی با احساس غرور و سربلندی از مدرسه به خانه رسید؛ پدرش به او چنین گفت: کن، به تو تبریک می گویم. اما اکنون که نمایندهٔ کلاس هستی؛ مراقب باش از موقعیتت سوءاستفاده نکنی. رهبران بزرگ و نامدار به این دلیل به بزرگی و نامداری نمی رسند که صاحب قدرت و اختیار هستند. آنان به بزرگی و نامداری می رسند زیرا مردم به آنان اعتماد می کنند و احترام می گذارند.
پیام کتاب میخ موفقیتت را محکم بکوب، جالب، آموزنده و خواندنی جان گوردون (Jon Gordon) نیز همین است. پیشنهاد می کنم شخصیت اصلی داستان را همچون یک مربی و راهنما در نظر بگیرید. او به شما آموزش می دهد همهٔ انسان هایی به معنای واقعی رهبر هستند که به گونه ای در مسیر عشق ورزی، خدمت کردن و اهمیت دادن به دیگران گام برمی دارند. اگر صاحب کسب وکاری هستید؛ به جای متمرکزشدن بر موفقیت شغلی خودتان، بکوشید از کسب و کارتان برای عشق ورزیدن به دیگران، خدمت کردن به آنان و تقویت کردنشان استفاده کنید. اگر چنین کاری را انجام دهید؛ بی تردید موفق خواهید شد و کسب وکارتان به شیوه هایی گسترش خواهد یافت که خودتان هرگز تصور نمی کردید!
شما همچنین می آموزید، برای دستیابی به موفقیت واقعی، فقط و فقط باید به دیگران یاری برسانید. نخستین وظیفهٔ شما در زندگی این نیست که وضعیت زندگی دیگران را ارزیابی و دربارهٔ آنان داوری کنید بلکه نخستین وظیفهٔ شما در زندگی این است که در حد امکان به دیگران کمک کنید تا در زمینهٔ فعالیت شان به موفقیت برسند. به بیان دیگر، شما باید موفقیت تان را با دیگران تقسیم کنید.
خواندن کتاب میخ موفقیتت را محکم بکوب (The carpenter : a story about the greatest success strategies of all) و به کارگیری راهکارهای آن به راستی تغییری مثبت و سازنده را در زندگی تان به وجود می آورد. به این ترتیب، شما هم به نوبه ی خود می توانید تغییری مثبت و سازنده را در زندگی انسان های پیرامون تان به وجود آورید و آنان نیز به نوبه ی خود می توانند تغییری مثبت و سازنده را در زندگی انسان هایی به وجود آورند که با آنان ارتباط دارند. شاید تک تک ما به این شیوه بتوانیم تغییری مثبت و سازنده را در حد توان مان در سطح جهان به وجود آوریم.
انسان های ابر موفق هرگز از چنین تلاشی دریغ نمی کنند؛ بنابراین، همواره از نتیجهٔ تلاش شان بهره مند می شوند. همهٔ انسان ها خواستار دست یابی به موفقیتی مانا هستند و راز دست یابی به آن را جست وجو می کنند. آنان میخ موفقیت شان را بسیار محکم و البته سنجیده می کوبند. شما نیز می توانید میخ موفقیتان را محکم و سنجیده بکوبید. برای این منظور کافی است با شخصیت های داستان همراه شوید و بکوشید رازهای موفقیت را بی وقفه در زندگی شغلی و شخصی خودتان به کار ببرید تا به کارگیری آن ها برای شما به عاداتی لذت بخش و البته معجزه آفرین تبدیل شود.
درحالیکه مایکل و آقای نجار با خودروی مایکل بهسوی مغازهای میرفتند که قرار بود وسایل لازم را از آنجا بخرند؛ آقای نجار گفت: ”وقتی شاهکارت را طراحی میکنی؛ باید در زندگی شغلی و شخصیات بهشیوهای هنرمندانه رفتار کنی. همهی موفقیتها با هنرمندی انسان شروع میشوند.“
مایکل با لحنی کنجکاوانه گفت: ”اما روی کارت شما فقط واژهی نجار چاپ شده بود. چرا واژهی هنرمند را روی آن چاپ نکردید؟“
آقای نجار با احساس سربلندی گفت: ”زیرا همهی انسانها با واژهی نجار آشنایی دارند. واژهی هنرمند معنایی گسترده دارد و چاپکردن آن روی کارت سبب میشد بعضی از انسانها بابت سفارش کارشان به من تلفن نکنند. مردم اغلب از واژهی نجار درکی بهتر و دقیقتر دارند و من بهدلیل اهمیتدادن به موضوع بازاریابی چنین کاری را انجام دادهام.“