کتاب محرمانههای روابط ایران و سوریه روایتی است از عبدالحلیم خدام، وزیر خارجه و معاون رئیسجمهور سوریه که به شرح محتوای دیدارها و قراردادهای دیپلماتیک بین دو کشور ایران و سوریه در دهههای اخیر میپردازد. همچنین همراه این کتاب صورت جلسات منتشر نشده دیدارهای سران سیاسی و امنیتی ایران با روسای جمهور و مقامات سیاسی و امنیتی منطقه نیز قرار گرفته است.
کتاب حاضر با توجه به دسترسیها و جایگاه سیاسی نویسندهاش از مهمترین آثار مربوط به سیاست خارجی در منطقه غرب آسیا به شمار میرود. نکتهای که به این کتاب اهمیت بیشتری میدهد، آن است که خدام این کتاب را نه در زمان حضورش در سوریه، بلکه 4 سال پس از جدایی از نظام نوشته و به همین جهت، حرفهای او در تعریفهای احتمالی از نظام ایران یا نظام سوریه، همان «فضل»ی است که «دشمن» به آن «شهادت» میدهد و طبعاً، ارزش استنادی بیشتری خواهد داشت.
عبدالحلیم خدام سیاستمدار سنی مذهب سوری، از نوجوانی به حزب بعث سوریه پیوست و به مرور تبدیل به یکی از مهمترین شخصیتهای این حزب شد. او در دوران حکومت حافظ اسد ابتدا به وزارت خارجه رسید و چهارده سال در این سمت خدمت کرد. سپس از سال 1984 بهعنوان معاون رئیس جمهور و تبدیل به مرد شماره دو نظام سوریه شد. با انتخاب بشار اسد به جانشینی پدر، خدام همچنان جایگاه خود را بهعنوان معاون رئیس جمهور حفظ کرد؛ اما به مرور با نظام سیاسی کشور دچار اختلاف شد و ابتدا در ژوئن 2005 (خرداد 1384 ) از منصب معاونت رئیسجمهور کنار گذاشته شد و 7 ماه بعد در انتهای دسامبر 2005 ( دی 1384 ) با خروج از کشور، از نظام سیاسی سوریه اعلام «جدایی» کرد و به فرانسه پناهنده شد.
بیشترین چیزی که مایهی نگرانی رئیسجمهور حافظ اسد به شمار میآمد، عبارت بود از نگرانیاش دربارهی سرنگونی نظام سوریه در آن برهه. ترس او در این باب از دیگر مسائل، از جمله مسائل مربوط به وحدت ملّی [هم] پیشی گرفته بود. در چارچوب همین نگرانی بود که بحث لبنان، اهمیّت خود را در اندیشهی رئیس جمهور حافظ اسد نشان میداد. لبنان میدانی بود که امکان داشت مورد استفادهی دشمنان سوریه قرار گیرد؛ چنانکه میدانی بود که نظام [سوریه] هم میتوانست علیه دشمنانش و برای تقویت خود و نیز تقویت سیاستهایش از آن استفاده کند. الحاق لبنان به سوریه یا به رسمیت نشناختن مشروعیت حکومت لبنان در ذهن رئیس جمهور حافظ اسد نبود. مسئله [برای او عبارت بود از: در دست داشتن لبنان و جهت دادن به سیاست خارجی آن و بستن منافذ به روی اسرائیل و دشمنان سوریه و دشمنان نظام سوریه تا نتوانند از لبنان برای این دشمنی استفاده کنند. [حافظ اسد] به رهبران مسیحی [لبنان] اعتماد نداشت؛ اگرچه دخالت نظامی سوریه در لبنان به درخواست همین رهبران مسیحی صورت گرفته بود. آن روزی که فشار نظامی «جنبش ملّی» لبنان [متشکل از عناصر درزی و چپگرای لبنانی] و سازمانهای فلسطینی بر مناطق مسیحینشین شدید شده بود. رهبران «جبههی لبنانی» [متشکل از مسیحیان راستگرا] و رئیس جمهور سلیمان فرنجیه [با اسد] تماس گرفتند و او هم تصمیم گرفت دخالت کند. او در بین مسیحیها فقط به رئیس جمهور سلیمان فرنجیه اعتماد داشت اما موضعش در برابر دیگران به شرایط برمیگشت؛ گاهی با آنها مثل همپیمان برخورد میکرد و گاهی مثل دشمن او به سران سیاسی سنّی هم اعتماد نداشت.
از نظر او آنها با عربستان سعودی مرتبط بودند و نمیشد به آنان اعتماد کرد. اولین قربانی این نظر هم نخستوزیر صائب سلام بود که به رغم تلاشهایی که برای کنار نگذاشتنش صورت گرفت، کنار گذاشته شد. نخستوزیر صائب سلام بخشی از تاریخ لبنان است. پدر او هم یکی از رهبران اصلی لبنان بود که در آن مرحله با سوریه همدلی نشان دادند. نخستوزیر رشید کرامی از اعتماد رئیس جمهور حافظ اسد برخوردار بود؛ هرچند کرامی هم درست مثل اکثر مسلمانان اهل سنّت و رهبران سیاسیشان، در مرحلهی ورود ارتش سوریه به لبنان در جبهه مقابل و در کنار جنبش ملّی و سازمانهای فلسطینی ایستاده بود.