امتیاز
5 / 5.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
85,900
نظر شما چیست؟
هدف از نگارش کتاب هفت خوان موفقیت - جلد اول اثر سعید گل محمدی، تأثیرگذاری مثبت در زندگی حال و آتی شماست، باشد تا روزی بیشتر از این ها بدانیم و چیزهایی بخوانیم و بنویسیم که پس از خواندن و نوشتن آن ها این احساس در ما بیدار شود که انسان تر شده ایم، این کتاب در 2 جلد منتشر شده است.

به خاطر بسپار عشق، آشوب می آفریند. زندگی بدون عشق، به نسبت آرام و یکنواخت می گذرد؛ اما این آرامش و یکنواختی، سرد و مرده است. آری، بدون عشق، زندگی ساکت است؛ اما این سکوت، سکوت گورستان است. در این سکوت، آوازی نیست، گرمایی نیست، خدایی نیست. عشق را باید تعالی بخشید. عشق را باید تغییر ماهیت داد. این مهم هیچ گاه با گریز و انزوا حاصل نمی شود. باید رندانه به استقبال آشوب عشق رفت.

باید به دل اغتشاش عشق رفت و در همان حال، آگاهی خویش را حفظ کرد. آگاهی، آشوب عشق را در سطح نگه می دارد. بدین سان، هستهٔ مرکزی وجودت آرام و آسوده می ماند. عشق، چالش هایی تازه به همراه می آورد که روح تو را به مصاف می خواند و به بلوغ می رساند. از این چالش ها نترس. رشد تو، به ورود به عرصهٔ این چالش ها وابسته است. در ابتدا، عشق از تو می خواهد که از نفسانیت خویش جدا شوی؛ اما نفس این را نمی پذیرد، مقاومت می کند، به تو می چسبد و تو به آن می چسبی. نفس خواهان تسلط بر همه چیز است؛ اما بر عشق نمی توان چیره شد. عشق، سلطه را نمی پذیرد. در مقام عشق، اگر به نفس بچسبی، عشق می رنجد و می رود. اگر نفس را رها کنی، عشق در خاک جانت ریشه می دواند و می بالد.

این، نخستین چالش است. چالش های بعدی، به نوبت خواهند رسید. زندگی، داستانی الهی ست. زندگی، ماجرای تو نیست، بلکه ماجرای خداوند است. ما فقط صفحه هایی هستیم در این کتاب بزرگ. هستی، ارکستری عظیم است و ما نت هایی کوچک در آن هستیم. می توانیم نت هایی باشیم هماهنگ با سمفونی کل؛ آن گاه سعادتمند خواهیم بود. می توانیم نت هایی ناهماهنگ باشیم؛ آن گاه شوربخت خواهیم زیست؛ به همین سادگی.

بنابراین، هرگاه احساس بدبختی کردی، بدان که دانسته یا ندانسته، با سمفونی بزرگ آفرینش ناهماهنگ هستی. خود را میزان کن. هیچ کس مسئول شوربختی تو نیست، مگر خود تو. همهٔ مسئولیت ها متوجه خود توست. احساس خوشبختی ات، ناشی از هماهنگی با هستی ست. سعی کن این هماهنگی را در وجودت تثبیت کنی. احساس خوشبختی یا بدبختی، هر دو آموزگاران ما هستند. نگاه کن، گوش بسپار و از این آموزگاران بیاموز. اگر چشمی برای دیدن باشد، دیدنی بسیار است. اگر گوشی برای شنیدن باشد، شنیدنی بسیار است.

هستی در برابر دیدگان و گوش های تو، مشتاقانه و سخاوتمندانه، حجاب از خود بر می گیرد و آشکار می شود. تو در وادی مقدس مشاهده ای. کفش های حسرت ها و آرزوهایت را از پای در بیاور و به تماشاگه راز وارد شو. عشق و نیایش، هر دو از یک آبشخور سیراب می شوند. عشق، جامه ای زمینی بر تن دارد و نیایش، جامه ای آسمانی؛ اما هر دو یک حقیقت اند که در دو لباس خود را نشان داده اند. عشق، محدوده هایی دارد و از کسی به کسی در جریان است.

نیایش اما نامحدود است، از فردی ست به هستی مطلق و بی تعین. نیایش در ابتدا از فرد شروع می شود، آن گاه به هستی بسیط و بی کرانه می رسد. اما در میانهٔ راه، فرد خود نیز از میان برمی خیزد، در هستی بی کرانه و فراگیر گم می شود و آن گاه هستی می ماند و بس. نیایش، به سفر قطره در آسمان می ماند. قطره می آید، به دریا می رسد، مرزهای خود را گم می کند و دریا می شود. در این سفر، قطره نه تنها چیزی را از دست نمی دهد، بلکه بی کرانگی را نیز به دست می آورد. قطره، با وصول به بی کرانگی، همه چیز را به دست آورده است. بدیهی ست در این سفر، هویت کهنهٔ قطره محو می شود.

بسیاری آدم ها، هنوز دربارهٔ عشق چیزی نمی دانند، چه برسد به نیایش. فقط عده ای انگشت شمار عشق را تجربه کرده اند، زیرا عشق پیش از آن که تجربه شود، به مقدماتی نیاز دارد. اگر ذهنی مالامال از اندیشه های ضدعشق داری، پس عشق را تجربه نخواهی کرد. عشق، با حسادت، میل به تملک و سلطه، نفس، نفرت و خشم جمع نمی شود؛ محال است. این ها همه پدیده های ضدعشق اند. این ها امکان تحقق عشق را از بین می برند. بعضی ها با لشکری خونخواره و بدخواه عشق به محراب نیایش می روند! اینان توقع دارند که حلاوت نیایش را نیز بچشند! اما نمی دانند که نیایش، قلهٔ شکوفایی عشق است. هنگامی که عشق می شکفد، نیایش پدیدار می شود. نیایش، عطر مشام برانگیز عشق است. عشق را تجربه کرده است، کسی که حجاب نفس را دریده و بر میل تملک و توفق و سلطه غلبه کرده است. چنین کسی می تواند خرامان به سوی نیایش برود. اگر کسی را دوست داشتن این همه زیباست، دوست داشتن خداوند تا چه اندازه باید زیبا باشد! دوست داشتن خداوند، نیایش است.

پیش از آن که سعادت را تجربه کنی، باید همچون صخره ای، انسجام و سکون پیدا کنی. آدم ها اغلب شبیه ماسه ها هستند؛ وجودشان یگانه نیست و به هزاران ذره تقسیم شده است. سعادت هنگامی تجربه می شود که تو یگانه شده باشی. در غیر این صورت، همهمهٔ درونت خصومت می آفریند، تنش می زاید و عذابت می دهد. باید تمامی همهمه های درون را فرو بنشانی. باید انسجام پیدا کنی و یکی شوی. سعادت، تابع یگانه شدن توست. سعادت، به دنبال انسجام درونی ات می آید. صخره، نماد انسجام و یگانگی ست. صخره آسا بر کوه بلند وحدت و یگانگی تکیه کن. دل صددله را، یکدله کن!

در بخشی از کتاب هفت خوان موفقیت 1 (seven chapters of success 1) می خوانید:

اگر یک قورباغه ی تیزهوش و شاد را بردارید و داخل یک ظرف آب جوش بیندازید، چه کار می کند؟ بیرون می پرد! درواقع قورباغه فوری به این نتیجه می رسد که لذتی در کار نیست و باید برود! حالا اگر همان قورباغه یا یکی از اقوامش را بردارید و داخل یک ظرف آب سرد بیندازید و بعد ظرف را روی اجاق بگذارید و به تدریج به آن حرارت بدهید قورباغه چه کار می کند؟ استراحت می کند... و چند دقیقه ی بعد به خودش می گوید: «انگار آب گرم شده است» و تا چشم به هم بزنید، یک قورباغه ی آب پز آماده است!
دیویی :
‏‫‭8‮فا‬3/6208
کتابشناسی ملی :
3457204
شابک :
987-964-236-587-6
سال نشر :
1393
صفحات کتاب :
264
کنگره :
PIR4249‏‫‬‭/گ837ھ7 1393

کتاب های مشابه هفت خوان موفقیت (جلد اول)