نظر شما چیست؟
کتاب مدیریت بر خویشتن اثر محمد نسیمی، به تشریح بعضی از مفاهیم دنیای درون می پردازد تا شما بتوانید مواردی را که باعث سلب آرامش تان می شوند، شناسایی و مدیریت کنید. هدف نهایی دستیابی به آرامش فطری است که پیش نیاز همه موفقیت هاست.

از گذشته تا کنون روح بلند ما که نشئت گرفته از روح الهی است، به دنبال راهی بوده است تا معنی واقعی زندگی را دریابد؛ اما زندگی امروزی و تغییرات و تحولات مختلف و ایجاد وضعیت ها و شرایط گوناگون ذهن بشر را چنان به خود معطوف کرده است که دائما در دنیای بیرون از خود سیر می کند و دنیای درون خویش را فراموش کرده است. اصالت ماهیت انسان ها از درون می آید؛ ولی بیشتر افراد در دنیای بیرون دنبال هویت خویش اند.

از آن جا که جهان اطراف ما در حال نوسان و فراز و فرودهاست، ما نیز با موج های نامعلوم آن همسو می شویم و همواره از عدم آگاهی درباره آینده مسیر بیم داریم و شادی درون مان را درک نمی کنیم؛ از این رو باید برای پیدا کردن آرامش واقعی و پایدار به درون خود مراجعه کنیم و آنچه را که خداوند به ما هدیه داده است، بیابیم.

هرآنچه بزرگان گفته اند، کلام نغز و پرمغزی است که فقط برای رعایت قافیه نیست، بلکه اشاره ای به نوع بشر است که می تواند به دنیای درون خود دست پیدا کند، به اصالت انسانی خویش نزدیک تر شود، به گوهر درونی خود دست یابد و موج شادی را احساس کند.

محمد نسیمی نویسنده کتاب، دارنده مدال جهانی طرح آموزشی و تأییدیه استادی از آلمان، همچنین برگزار کننده کارگاه ها و سمینارهای آموزشی بیان می کند:

چندین سال پیش در 35 سالگی در حالیکه کارمند یک سازمان دولتی بودم و مانند خیلی ها زندگی عادی خود را می گذراندم، ناگهان اتفاقی زندگی بیرونی و درونی من را دگرگون کرد و تبدیل به سونامی آن روزهای من شد. جدایی من از همسر و پسر هفت ساله ام باعث شد احساس کنم که همه چیزم را از دست داده ام و دیگر زندگی برایم تمام شده است. آن روزها مشکلات روانی کارم هم اضافه شد و استرس شغلی زیادی را تحمل می کردم.

بار سنگین شکست و باخت زندگی همراه با فشار های جانبی چنان کمرم را خم کرده بود که به دوستان نزدیکم نیز نمی توانستم ماجرا را بازگو کنم. در این میان، برای موضوعی کم اهمیت و طی یک مشاجره لفظی ساده، یکی از دوستان بسیار قدیمی و صمیمی ام را از دست دادم و با او هم ارتباطم قطع شد.

به دلیل شغلم در شهری بسیار دور از خانواده پدری ام زندگی می کردم و حتی نمی توانستم برای همدلی و همدردی پیش آن ها بروم. مادرم حال و احوال خوبی نداشت و برای اینکه حالش را خراب تر نکنم، تا چند ماه به خانواده ام چیزی نگفتم و در ویرانی های درونم با خود خلوت کردم. خواهر و برادرهایم هرکدام مشغولیت ها و مسائل زندگی خود را داشتند و نمی خواستم احساس شکست و درماندگی ام را با آن ها در میان بگذارم.

یک روز که بسیار افسرده و دلمرده با بغضی در گلو در خیابان های شهر رانندگی می کردم، به سراغ روان شناسی رفتم و از او کمک خواستم. ایشان با من صحبت هایی کرد که بیشتر جنبه نصیحت و توصیه داشت. در مورد مطالب روان شناسی اطلاعات خوبی داشتم و موارد تکمیلی را به گفته های ایشان اضافه می کردم، درنتیجه او به من گفت: «شما که اطلاعات خوبی دارید چرا حالتان خراب است؟ شما با این آگاهی باید به خودتان مسلط باشید و احساستان را مدیریت کنید.» اما من نمی توانستم. شب ها با حال پریشان می خوابیدم و با حس تاریکی و غم، صبح را آغاز می کردم.

به سراغ پزشک قدیمی ام رفتم. او هم برایم قرص آرام بخش تجویز کرد. اولین قرص را که خوردم احساس گیجی کردم و بدنم سست شد. مصرف قرص ها را ادامه ندادم و باز به سراغ مشاوران دیگری رفتم؛ اما هرچه بیشتر جست وجو می کردم، بیشتر متوجه می شدم که هیچ کس نمی تواند به من کمک کند.

با توجه به تجربه و اطلاعاتی که داشتم، تحقیقاتی را شروع کردم و با مطالعه و شرکت در کلاس ها و دوره های توسعه فردی و خودشناسی، آن ها را کامل تر کردم. هرچه را می آموختم عمل می کردم. آهسته آهسته حال درونی ام بهتر و بهتر می شد تا اینکه یک روز به احساسی رسیدم که تا آن لحظه تجربه نکرده بودم. احساسی پر از نشاط و شادی در درونم موج می زد که توصیف کردنی نبود. لبریز از حسی شدم که دوست داشتم با تمام انسان های دنیا در میان بگذارم. به دلیل سابقه و تجربه ای که در زمینه های آموزشی داشتم، گزینه های آموختنی را که بر من بسیار تأثیرگذار بودند، جمع آوری کردم و در قالب یک بسته آموزشی در مؤسسه ای آموزش دادم که به تشویق و همدلی تعدادی از دوستان تأسیس کرده بودم.

شرکت کنندگان از موضوع و نتیجه بسیار راضی بودند و مراتب تقدیر و تشکر خود را ابراز می کردند. این امر باعث شد، کلاس ها را تقویت و سیمنار برگزار کنم.

متوجه شدم آنچه با تحقیق جمع آوری کرده بودم، می تواند به تغییر حال و احوال درونی انسان ها کمک کند و اوضاع آن ها را بهبود بخشد؛ لذا تصمیم گرفتم آنچه را به من و خیلی از انسان ها یاری رسانده است در قالب کتابی به نام مدیریت بر خویشتن ارائه دهم.

جملات برگزیده کتاب مدیریت بر خویشتن:

- هر تجربه ای موفقیت است.
- من در جهان یک دوست دارم و آن هم خودم هستم.
- زندگی، گذشته یا آینده نیست، بلکه تجربه ما از لحظه حال است.
- کینه مثل این است که خودت زهر بنوشی، اما امیدوار باشی دشمنانت را بکشد.
- شما بیشتر از هر فرد دیگری در تمام جهان سزاوار عشق و مهربانی خودتان هستید.
- شادی از درون من سرچشمه می گیرد و هیچ کس به جز خودم نمی تواند من را شاد کند.
- وقتی شمارش مواهبی را شروع کردم که در زندگی نصیبم شده بود، کل زندگی ام تغییر کرد.
- بهترین و مطمئن ترین شیوه این است که خود را باور کنیم و برای خود ارزش و احترام قائل شویم.
- ذهن در جایگاهی ویژه قرار گرفته است، این ما هستیم که می توانیم در آن بهشتی از جهنم یا جهنمی از بهشت بسازیم.
- مشکلات به ما خیانت می کنند و باعث می شوند به دلیل ترس، از تلاش برای به دست آوردن چیزهای خوب صرف نظر کنیم.
- بهتر است هنگام شمردن موهبت ها، شمارش از دستت خارج شود تا اینکه برای شمردن مشکلات، موهبت ها از دلت خارج شوند.
- همان طورکه قدرشناسی خود را ابراز می کنیم، باید توجه کنیم که بزرگ ترین قدرشناسی آن نیست که کلمات را بر زبان بیاوریم، بلکه بهتر است با قدرشناسی زندگی کنیم.

در بخشی از کتاب مدیریت بر خویشتن می خوانیم:

دوست داشتن خود به معنی پذیرفتن خود آنگونه که هستیم و سازگاری با جنبه هایی از خود است که نمی توانیم تغییرشان دهیم. دوست داشتن به معنی داشتن اتکا به نفس، احترام به ذات و تصویر مثبت از خود است. واضح است که این موضوع به معنی خودبینی، خودپسندی یا باور اینکه بهتر از دیگری هستید، نیست. این به معنی توجه به سلامتی خودتان و ارزشمند بودن شما به عنوان یک وجود انسانی است. این مهم است که به خودمان یادآوری کنیم، هیچ کس کامل نیست و همه ما نقاط ضعف و قوت داریم و قطعاً منابعی داریم که روی پیشرفت خودمان کار کنیم.

هر یک از ما بی همتا هستیم و استعداد ها و توانایی های ویژه ای برای عرضه داریم. درواقع برای قدردانی از خودتان لازم است کشف کنید که چه چیزی شما را بی همتا می کند؛ سپس آن توانایی ها را رشد دهید. ما مسئولیت داریم چنین کاری را بکنیم. شما نمی توانید به انتظار تأیید دیگران بنشینید و برای پذیرش خود کار نکنید. شما باید بهترینی که می توانید باشید. تا زمانی که خودتان را دوست نداشته باشید، نمی توانید هیچ فرد دیگری را دوست بدارید. شما نهایتاً می توانید به دیگری به اندازه ای که خود را دوست دارید، عشق بورزید.
صفحات کتاب :
200
کنگره :
BF۶۳۲‏‫‭‏‫‬‮‭‏‫‬‭/ن۵م۴ ۱۳۹۷
دیویی :
158/1
کتابشناسی ملی :
5371911
شابک :
978-964-236-988-1
سال نشر :
1397

کتاب های مشابه مدیریت بر خویشتن