در همین لحظه از شنیدن حرف یکی از منافقین کم مانده بود قلبم از حرکت بایستد. او با صدای زوزه مانند رفقایش را خطاب قرار داد و گفت:
بچه ها بیایید! اینجا چند جای پا هست.
به خاطر بی احتیاطی خودم را سرزنش کردم. در آن لحظه به خاطرم نرسیده بود که جای پاهایمان را در اطراف هلی کوپتر از روی زمین پاک کنیم.
سید باصدایی لرزان گفت: دیدی رضا، بالاخره گیر افتادیم. آن ها جای پای ما را پیدا کردند.
به آرامی گفتم: انقدر نفوس بد نزن ببینم چطور می شود...
کنگره :
۲۴۵۵PIR۸۳۴۹ /الف۹د۴ ۱۳۹۷
شابک :
978-600-03-2837-5