کتاب ماشین از کار می افتد اثر ای. ام. فورستر داستان انسان هایی را بیان می کند که در جایی در زیرزمین زندگی می کنند و آسایشی ماشینی آنان را دربرگرفته است. ای. ام. فورستر را بیشتر به خاطر رمان های فوق العاده اش می شناسند، اما در این کتاب او خیال و مجاز را با هم پیوند می دهد.
در داستان ماشین از کار می افتد (The Machine Stops)، انسان ها در جایی در زیرزمین زندگی می کنند و آسایشی ماشینی آنان را دربرگرفته است. در «اتوبوس آسمانی»، پسر نونهالی به سفری می رود که پدر و مادرش آن را ناممکن می دانند.
در بخشی از کتاب ماشین از کار می افتد می خوانیم:
ورود به کوچه خودش رشادتی را می طلبید. نه تنها به طرز وحشتناکی تاریک بود، بلکه حالا تازه متوجه شده بود که ممکن نیست که اتوبوسی در آن جا شود. اگر به خاطر آن پاسبانی نبود که نزدیک شدنش را از درون مه شنید، هرگز دل به دریا نمی زد. اما دل به دریا زدن همان و رو دست خوردن همان. هیچ. آن جا هیچ چیز به جز یک کوچه ی خالی و پسربچه ی احمقی که به کف کثیف آن خیره مانده، در کار نبود. همه اش یک کلک بود. با خودش تصمیم گرفت:«به بابا و مامان می گم. حق مه. حق مه که اون ها بدونن چی کار کردم. من خیلی کودنم.» و بعد به دروازه ی ملک آگاتوس برگشت.
کنگره :
PZ۳/ف۹۳ر۹ ۱۳۹۳