کتاب چیزهایی پیش می آید، به تالیف نسیم عزیزی، کتابی است عاشقانه و خواندنی که از عشق، غم هجران و تنهایی سخن می گوید.
یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب از هر زبان گله می شنوم، نامکرر است.
در بخشی از کتاب چیزهایی پیش می آید می خوانیم:
خدایا این غریبه کیست که این گونه دلم را به آتش می کشد؟ چه سوز عجیبی در صدایش است. راستی. . . چقدر صدایش برایم آشناست. مطمئنم که قبلا آن را در جایی شنیده ام. دوباره با دقت گوش می دهم اما به جز صدای هق هق چیزی نمی شنوم. سایه سرش را روی قبر گذاشته و زار زار می گرید. از جا برمی خیزم و به طرفش می روم. امروز باید بفهمم او کیست. سایه برمی خیزد و به آرامی دور می شود. می خواهم صدایش کنم ،اما چگونه؟ چه بخوانمش؟
پاهایم تاب و توان رفتن ندارند. انگار در اختیار من نیستند. سایه به خیابان می رسد. اتوبان شلوغ و پر رفت و آمد است. او بدون این که به اطرافش نگاه کند، پیش می رود. ماشین ها بوق زنان از کنارش می گذرند. حواسش کجاست؟ دیوانه است یا قصد خودکشی دارد؟!
سایه تلوتلوخوران از میانه ی اتوبان می گذرد. ماشینی با سرعت به طرفش می آید و با صدای گوش خراشی بوق می زند اما او بی توجه به راهش ادامه می دهد. قدم هایم را تند می کنم و فریاد می زنم:
برو کنار. . . برو کنار. . .
کنگره :
PIR8151 /ز97چ9 1393