...از ساعت پنج که به خانه رسید، یک راست رفت توی اتاقش و شروع کرد به خواندن کتاب خانم نویسنده. داستان کتاب برایش خیلی جالب بود. تا حالا داستان عاشقانه نخوانده بود.
پدرش می گفت: اینا چرت و پرته؛ فکرتو خراب می کنه!
دو صفحه که می خواند، برمی گشت و جمله ای را که خانم نویسنده روی صفحه ی اول کتاب برایش نوشته بود، می خواند:
این نسخه را به جوان فداکار، آقا رضا هدیه می کنم. «دل آرام»...
کنگره :
PIR8148/ب2652پ9 1386