امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
2,000
نظر شما چیست؟
داستان کتاب نره گاو پهلوان چنگیز، اثرحسن اصغری از جایی آغاز می شود که پهلوان سرمست از قوت نره گاوش در بارگاه تالارش به مخده ی نرم تکیه داده بود که ناگهان عربده ی جماعت پشت پرچین حیاط، تن اش را لرزاند.

پهلوان به درگاه گشوده ی تالار چشم دوخت و یاد ده تفنگ شکاری اش افتاد که بر دیوار تالار آویخته و منتظر بودند تا او ماشه هاشان را بچکاند. عربده ها لحظه ای قطع نمی شد و اوج می گرفت و سوار بال باد، تیز می تاخت به درون تالار و زوزه می کشید و به در و دیوار و تفنگ های آویخته، ضربه می زد. پهلوان زانو خیز شد و به تفنگ ها چشم گرداند که ضربه های تیغ تبر جماعت را شنید و غرید: «می کشم.»

جماعت در حال فرود تبر، عربده می کشیدند: «هو، هو، هو،...بکوب، بکوب، بشکن، بشکن، هو، هو، ...» سرمستی پهلوان پریده بود که از جا برخاست و بر استکان چای پا کوبید و آن را شکست و به طرف تفنگ ها پیش رفت. دست هاش می لرزید که به دیوار تالار تکیه داد و شانه های لرزانش را به دیوار فشرد تا قرار گیرد.

خواست تفنگ را از آویز دیوار بر دارد که نعره ی انفجاری نره گاو سینه ی هوای تالار راشکست و به پهلوان قوت قلب داد. پهلوان بر دیوار مشت کوبید و تفنگ را از آویز بیرون آورد. سینه سپر کرده به سوی درگاه چرخید که نعره ی دوم نره گاو چنان پرطنین شد که پهلوان به خود گفت: «این نعره جنگیه. این نعره به دل جماعت پشت پرچین، تخم وحشت می پاشه تا پراکنده شن.»

خطاب به جماعت پشت پرچین گفت:«شما می خواین پهلوون و رزای من اخته بشه. پهلوون وزرا خودم هستم. من هیچ وقت اخته نمی شم. من همه تون رو می کشم. با تبر، با تفنگ... با شاخ نره گاوم، شکم همه تون رو پاره می کنم...

از حسن اصغری، کتاب هایی چون: مرغی که مانند پنگوئن راه می رفت و قهقهه می زد، روایت کشتگان زنده، لاله زار مردابنیز به چاپ رسیده است.

در بخشی از رمان نره گاو پهلوان چنگیز می خوانیم:

پهلوان پاورچین پاورچین و با نگاهی کاونده به اطراف، آمد و در طویله را گشود. داخل شد که دید نره گاو، دو سم دست هاش را بر روی دیواره ی آخور گذاشته و دو شاخ اش را بر دیوار پرچین طویله فرو کرده است. با چشم های دریده که توش پر از رگه های خون بود به او چپ چپ نگاه می کرد و بر پیشانی اش هم چنان لکه های خون چسبیده بود و از لای پوزه اش کف و زردابه بیرون زده بود.

پهلوان دستی بر سر نره گاو کشید و گفت:«تو خیلی عجولی پهلوون. من دیشب شاخ هات رو تیز کردم. تو شاخ ها رو کوبیدی به دیواره ی آخور و پرچین و باز کُندشان کردی. نوک نیزه ای شاخ هات باز شکسته. من باز باید تیزشان کنم. عیبی نداره. چند ساعت دیگه وقت داریم. بذار میدون از آدم های احمق پر بشه. بذار صد تا گاو جنگی بیارن توی میدون. می دونم که تو با چند حمله، شکم همه شون رو پاره می کنی.»

نره گاو با شنیدن حرف های پهلوان، آرام آرام شاخ هاش را از شکاف پرچین دیوار بیرون آورد و دو دست اش را از روی دیواره ی آخور لغزاند و کوبید کف طویله و نعره ی جنگ سر داد که سقف گالی پوش طویله به لرزه افتاد. پهلوان قهقهه زد و کارد را از غلاف کمرش بیرون آورد. او تا نزدیک ظهرگاه، مشغول تیز کردن شاخ ها و پاک کردن لکه های خون پیشانی و کف و زردابه ی پوزه و تیمارکشی و جو خوراندن و آب نوشاندن نره گاو بود. تن گاو را با آب شسته بود و با دستمال خشک کرده بود.

به موی یال گاو شانه زده بود و بر دو کوهان گاو روغن مالیده بود تا برق اش بزند به چشم های جماعت دور میدان جنگ و وحشت بر دل هاشان بیفکند. یک زنگوله ی بزرگ که بر تسمه ای چرمین بسته شده بود به گردن نره گاو آویخت و یک پوستین پر از منگوله های رنگارنگ بر گلوگاه گاو بست. افسار گاو را به چنگ گرفت و از طویله بیرون آمد.
صفحات کتاب :
80
کنگره :
‏‫‬‮‭PIR۷۹۵۳ /ص۶‏‫‬‮‭ن۴ ۱۳۹۱
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
2805095
شابک :
‏‫978-964-374-407-6‮‬
سال نشر :
1391

کتاب های مشابه نره گاو پهلوان چنگیز