کتاب پنجره های دربه در، نوشته محبوبه زارع، داستانی است عاشقانه و پرهیجان درباره دختر دانشمندی به نام آرسینه. او بی خبر از همه جا، دارد به یک اندیشمند صهیونیست کمک می کند تا پروژه جهانی سازی اندیشه های خطرناک صهیونیسم را پی بگیرد.
اما در همین حال و هوا، سروکله ی روزنامه نگاری به نام بنیامین پیدا می شود که مسیر زندگی آرسینه را تغییر می دهد؛ این تغییر خطرهایی برای او به وجود می آورد تا آن جا که… این رمان، با تحلیل اندیشه ها و آرمان های صهیونیسم، به وجه مشترک ادیان الهی می رسد که هریک از پنجره اعتقاد خویش، موعود جهان را می طلبند. اما صهیونیسم، با انحراف از فرمان الهی، در پی ساخت موعود دست ساز خویش است…
مگر ممکن بود شب گذشته بتواند بدون یاری قرص آرام بخش سر به بالین بگذارد؟! دیشب، نقطهٔ عطف سردرگمی او بود. از فکر و خیال مأموریتی که به ادوارد داده بود، از فکر آن خال سیاه روی گونه، از اضطراب حجم کارهای باقی مانده برای تکمیل تئوری ای که قرار بود در اجلاس بین المللی ارائه دهد... اما همهٔ این ها را که کنار هم می گذاشت، باز هم دلیل گمشدهٔ دیگری را برای این همه پریشانی در خود حس می کرد. دلیلی که با همهٔ ابهامش هر روز برای او پر رنگ تر می شد.چند قدم به دفتر کار پروفسور باقی مانده بود. ایستاد. لباسش را مرتب کرد. نفس عمیقی کشید.
پلک هایش را روی هم گذاشت و زیر لب گفت: اول عذرخواهی! بعد محور جدید بحث را مطرح می کنم... در باز بود. اما سرش را به زیر انداخت و با نوک انگشت آرام به در زد. بر خلاف انتظار، هیچ کس، هیچ عکس العملی به صدای در نشان نداد. تنها ادامهٔ صدای پروفسور بود که مثل کلافی باز، که از دست آدم بیفتد، روی سکوت می غلتید و دامنهٔ حرف هایش را گسترش می داد: پس به این ترتیب نتیجه می گیریم که بازی فرهنگی در صحنهٔ جهانی، بازی همه یا هیچ نیست. بلکه نوعی همزیستی، اختلاط و تعالی فرهنگی هم امکان دارد.