امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
11,000
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
21,450
نظر شما چیست؟
داستان این کتاب از این قرار است که دختری به نام فرزانه برای تدریس نهضت سواد آموزی به روستای دور افتاده ای به نام توپچنار از توابع مشهد می رود. روستا خیلی دورافتاده و بین دو کوه واقع شده و خانوارهای اندکی دارد. در ابتدا استقبال خوبی از فرزانه نمی شود ولی بعدها فرزانه موفق می شود یک ارتباط گرم و صمیمی با اهالی روستا برقرار کند و اهالی را به دور خود جمع کند. فرزانه در منزل شخصی به نام هیبت الله ساکن می شود.

در این روستا بیشتر زنان کار می کنند و برای هیزم شکنی و گوسفند چرانی به صحرا می روند. همه اتفاقات در روستا می افتد و حال و هوا و مناظر زیبا و اهالی با صفای روستا با جزئیات تمام تصویر کشیده می شود. همچنین سختی ها و مشقت هایی که برسر راه یک معلم روستایی قرار دارد نیز در این کتاب آورده شده است.


گزیده متن:
دختر جوان وحشت زده به مار خیره شده بود. مرد چوب دستی اش را آماده کرد و به طرف مار رفت و آن را طوری حرکت داد که مار به نرمی به چوپ پیچید. آن گاه در نهایت آرامش، خطاب به آن پیچک سمی گفت: تو چرا گذر آمدی حیوان، نمی ترسی سرت را بکوبند؟ هی زبان بسته، شکمت را سیرکردی، لم دادی توی راه، هان؟ سپس چوپ دستی را که سنگین شده بود، بلندکرد و به کنار جاده برد و آن را لای علف ها رها کرد و برگشت.

فرزانه که تمام مدت با حیرت به او نگاه می کرد نفسش را بیرون فرستاد و به مرد گفت که ممکن بود نیشش بزند. لبخند گرم بر چهره سوخته مرد نشست و پس از لختی درنگ پاسخ داد: محبت چیزی نیست که مار آن را نفهمد.
صفحات کتاب :
224
کنگره :
PIR8114/‮الف‌‬925‬‭ت9 1389‬
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
2005477
شابک :
978-964-506-978-8
سال نشر :
1389

کتاب های مشابه توپچنار