نظر شما چیست؟
ایرنا نمیروفسکی در کتاب همراهان فرانسوی، به اتفاقات زمان حمله شدید آلمانی ها به فرانسه اشاره می کند. زمانی که باید انتخاب می کردند که مقابل دشمن دفاع کنند و یا اینکه خانه خود را ترک کرده و مهاجرت کنند.

داستان کتاب همراهان فرانسوی (Suite Francaise) به زندگی خانواده پریکاند اشاره می کند. آداب و رسوم، طرز صحبت کردن و طرز فکر و سابقه کاتولیک بودن آن ها موجب یک بدبینی نسبت به دولتشان، فرانسه شده بود. خانم پریکاند، با این که خود جزء از طبقه متوسطی بود، همیشه موجب دلگرمی طبقات پایین تر بود.

خبرهایی که از رادیو پخش می شد، نشان دهنده حمله آلمانی ها به فرانسه بود. «هوبرت»، پسر دوم خانواده است و ۱۶ سال دارد. او می توانست با دوستانش داوطلبانه یک گروه تیرانداز را تشکیل دهند و تا آخرین لحظه از کشورشان دفاع کنند. اعضای خانواده پریکاند چه تصمیمی را در سر دارند. ترک پاریس و رفتن به «بورگوندی» یا دفاع در مقابل دشمن ...

ایرنا نمیروفسکی (Irene Nemirovsky) نویسنده اوکراینی است. او در زمان نوشتن رمان همراهان فرانسوی توسط ارتش آلمان نازی اعدام شد. نمیروفسکی، کتاب همراهان فرانسوی در سال ۱۹۴۲ به زبان فرانسه نوشته شده است، اما قبل از این که ایرنا این کتاب را به پایان برساند، توسط نازی ها به اتاق گاز فرستاده شد.

دختر ایرنا نسخه اصلی کتاب همراهان فرانسوی را مدت ها نزد خودش نگه داشت تا اینکه در سال ۱۹۹۸ میلادی به چاپ رسید. ایرنا معتقد بود که ادبیات، التیامی بر زخم های زندگی پر فراز و نشیب است.

در بخشی از کتاب همراهان فرانسوی می خوانیم:

همین طور که جلوتر می رفت، افکارش پریشان تر و آشوب تر می شد. او پیاده روی اش خوب بود. وقتی او و موریس جوانتر بودند اغلب در طول تعطیلات کوتاه، در حومه شهر می گشتند. وقتی هم پول کافی برای رفتن به هتل نداشتند، غذا و کیسه خواب با خود می بردند و با کوله پشتی راه می افتادند. به خاطر همین بود که از همراهان دیگرش کمتر احساس خستگی می کرد. اما این مسیر طولانی و پیوسته و این چهره های غریبی که بی وقفه از کنارش می گذشتند و بعد دور و ناپدید می شدند برایش دردناکتر از خستگی جسمی بود.

با خود اندیشید: «یک گله اسب که به دام افتاده اند». در میان جمعیت، ماشین ها مثل نی های شناور در رودخانه، انگار که آب با جریان شدید دور آن ها را گرفته باشد، به هم گره خورده و با بندهای نامرئی لنگر انداخته بودند. جین رویش را برگرداند به خاطر همین دیگر نمی توانست ماشین ها را ببیند. اگزوز ماشین ها هوا را سمی کرده بودند. ماشین ها بیهوده سعی می کردند با بوق زدن راه خود را باز کنند و این طوری سر همه را برده بودند. آوارگان با دیدن افسردگی و خشم رانندگان، احساس خوبی داشتند، لابد می گفتند: «آن ها نمی توانند از ما سریعتر بروند» و از این که می دیدند آن ها هم در این بدبختی شریکشان هستند لذت می بردند.

آوارگان در گروه های کوچک حرکت می کردند و به طور اتفاقی در مرز پاریس به هم می رسیدند. با این که اسم همدیگر را نمی دانستند، با هم بودند. همراه میچاودها خانمی لاغر و قد بلند با کتی کهنه و ارزان بر تن و کلی بدلیجات بود. جین با تعجب فکر کرد چه چیز باعث می شود که کسی در حالی که گوشواره های بزرگ با الماس ها و مرواریدهای قلابی و انگشترهایی با سنگ های بزرگ قرمز و سبز و سنجاق سینه شیشه ای با تکه های یاقوت زرد فرار کند.
صفحات کتاب :
448
کنگره :
‏‫‭‬‮‭PQ2644/م9‏‫‭‬‭ه8 1388
دیویی :
843/912‮‬
کتابشناسی ملی :
1545082
شابک :
978-964-374-183-9‬
سال نشر :
1388

کتاب های مشابه همراهان فرانسوی