سال هاست که جادوی تواَم. سال هاست که روز مرگی ها را با حضور واژگانی که به اشاره سرانگشت جمله می شوند و به اشاراتی دیگر جانشان پر از معنا می گردند طعم دیگری بخشیدم.
و از همه مهم تر، سال هاست که به یمن وجودت دوستانی یافته ام که دوستدار تواَند. درنتیجه، با آن ها یکی شدم. یعنی در بی خویشی، از من و تو گذشته و ما شدیم و چه زیباست بعدازظهر هر سه شنبه که گاه بر آن سبزه می دمد، گاه عرق می نشیند، گاه برگ ریزان است و گاه بر آن برف می بارد. با هم و در کنار هم «تو» را می خوانیم. صدایت می زنیم، تو را می شنویم. به تو نزدیک می شویم و چون می خواهیم در چنگت بگیریم، چون نور از میان انگشتانمان می گریزی و ما را در کشمکشی نفسگیر به دنبال خود می کشی،
داستان!
سال هاست که بعد از ظهر سه شنبه ها از آنِ من است و دوستانی که ابتدا به عشق تو پا در این دامگه می گذاشتند و چندی نگذشت که آن ها در دام من افتادند و من در دام آن ها و بعد مدتی ما در دام تو.
و چنین است که از سال 1367 تا به امروز این قصه ادامه دارد. آری بیش از هزار و یک شب.
حال آنچه در این مجموعه آمده جرعه ای است از آن جام جادویی در نوشا نوش جرگه ما که به خاکش افشاندیم. باشد که دوستان تازه ای بیابیم. دوستانی که جایشان در سه شنبه های ما خالی است.
کنگره :
PIR۴۲۴۹/ت۳س۹۵ ۱۳۹۴