امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
3,900
نظر شما چیست؟
محمد خدابخش در کتاب نمک نبات، با زبانی شیوا و دلنشین، فداکاری ها، دردها و دغدغه های پدرانه را به زیبایی تصویر کرده است.

محمد خدابخش از سال ۱۳۶۵ و پس از آموختن هنرهای نمایشی در واحد فیلمبرداران صدا و سیما مشغول به کار و در فیلم های به یاد ماندنی همچون گال، گلنار، خاک سرخ و... همکاری کرد. از سال ۱۳۸۰ به طور مستقل پشت دوربین قرار گرفت و از قاب کوچک آن سریال ها و فیلم های تلویزیونی زیادی چون سیاه و سفید، چهل سرباز، سرزمین جنوبی من، سی نامه، شکار انسان، به ثبت رسید.

در همین سال ها بود که احساس کرد باید با مردم نیز حرف بزند. پس به صورت خود جوش وارد عرصه نویسندگی شد و در سال ۱۳۹۳ اولین کتاب خود، قابی که خالی نمانده را به چاپ رساند. از این نویسنده نمک نبات و دل خون به چاپ رسیده و در حال حاضر اتوبوس، مشت زن، مرتضی علی، مرد افغان، میل مرزی و رمان تاج خدا در حال اتمام یا نگارش است.

در بخشی از کتاب نمک نبات می خوانیم:

صابر از جایش برخاست. پیر تر از ساعاتی قبل به نظر می رسید. سر شانه هایش سنگینی می کرد و خمیده شده بود. راه افتاد. به آستانه اتاق که رسید، ایستاد و بدون اینکه به حبیب نگاه کند، گفت:

- پس از زندون به خونه راهم ندادن. مثه یه مُجرم باهام برخورد کردند. شده بودم یه وصله ناجور! دخترم با یه آدم سرشناس نامزد کرده بود و خجالت می کشید به اون بگه پدرم یه زندانیه.
- حسین چی؟ اون که با کلیه تو به زندگیش برگشت. اونم حاضر نشد از تو حمایت کنه؟
- خودم نخواستم.
- چرا؟
- صلاح زندگی اونا در همین بود که من نباشم. من سال ها از خانوادم دور بودم و خیلی فرق نمی کرد باشم یا نباشم.
- اما حسین نباید تو رو تنها می ذاشت.
- اون تنهام نذاشت. مقدر شد که تنها بمونم.
- یعنی به همین سادگی مُرده حسابت کردن!؟
راه افتاد. پا که به راهرو گذاشت، دستمال جیبی اش را در آورد و اشک هایش را پاک کرد. همانطور که می رفت، گفت:
- مُرده که دیگه زنده نمیشه. میشه!؟
رفت و سنگینی حرفش را مثل آواری بر سر حبیب خراب کرد.
شابک :
978-964-374-579-0
سال نشر :
1394
صفحات کتاب :
136
کنگره :
PIR8342 ‭/د13‏‫‬‮‭ن8 1394
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
4038358

کتاب های مشابه نمک نبات