امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
4,000
نظر شما چیست؟
پروانه شفیعی نیا در کتاب تنهایی، سرگذشتی عجیب از مردی معتاد به نام سهیل را بازگو می کند که کارگر ساختمان است، اما گویا گذشته ای کاملا متفاوت دارد.

داستان کتاب تنهایی را خود سهیل روایت می کند. یک روز صبح، طبق روزهای عادی دیگر، خمار از خواب بیدار می شود و به دنبال تزریق می رود. در خلوتش با خود حرف می زند و بعد از اینکه به مراد دلش رسید، خاطرات عجیبی از جلوی چشمانش می گذرد. او به یاد دوران مدرسه و خاطراتش می افتد...

اگر در داستان این رمان غرق شویم، می توانیم در لابه لای آن گذشته سهیل را نیز دریابیم.

در بخشی از کتاب تنهایی می خوانیم:
پدر شهریار دستش را دور گردنم حلقه کرده بود و زار می زد. هق هقش توی گوشم گرومپ گرومپ صدا می کرد. داشتم خفه می شدم. مردکِ پاپتی سیانور به خوردم می داد بهتر از بوی عرق زیر بغلش بود. استخوان های گردنم قرچ قرچ صدا می کرد. اشک مرا هم درآورده بود. فقط نمی دانم واقعا از مرگ شهریار گریه ام گرفته بود یا از بوی عرق زیر بغل پدرش؟!

پیرمرد بیچاره یک دل سیر که خودش را خالی کرد، زیر گوشم زمزمه کرد:

«تو نمی دونی شهریارم برای چی رفته بود خونه این زنیکه؟»

سرم را بالا انداختم. به من چه که بگویم شهریار و پری باج گیر چه سَر و سِری با هم داشتند. اگر جوابش را می دادم، لابد بعدش هم می خواست بپرسد، شب هایی که خانه نمی آمد آن جا می رفت. یا مثلا...

«چقدر تا حالا پول جمع کردی؟»

زیر چشمی به اوس محمود نگاه می کنم. بر می گردد برای خودش چای بریزد، یواشکی پول ها را می تپانم توی جیبم. عجب آدم فرصت طلبی است این اوس محمود؟! همیشه گوش به زنگ است تا نقطه ضعفی ازت پیدا کند و مثل پتک بکوبدش توی سرت! حالا خود نکبتش از حال و روزم خبر دارد و می داند توی این آشفته بازار و خر تو خریِ جنس گیر کرده ام و هر روز باید چند ساعت با کریم ساغی سر و کله بزنم تا توی خماری نمیرم. فکر می کند با روزی پنج هزار اضافه دستمزد او می شود، یک زندگی بی سر و سامان را سامان داد.

«تو کس و کار نداری؟ چرا هیچ کس سراغت رو نمی گیره؟»
صفحات کتاب :
87
کنگره :
PIR8349 /ف953‏‫‬‭ت9 1395
دیویی :
8‮فا‬3/62‬
کتابشناسی ملی :
4430149
شابک :
978-964-374-675-9
سال نشر :
1395

کتاب های مشابه تنهایی