گنجشکی با عجله و تمام توانش به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند: «چه می کنی؟»
پاسخ داد: «در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم!»
گفتند: «حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد، و اینکار بی فایده است.»
گفت: «شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خداوند می پرسد: زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ پاسخ می دهم: هر آنچه از من بر می آمد!»
کنگره :
PIR4227/ش4چ9 1393