روزی روزگاری ملکه ی قصر شاهزاده خانم زیبایی به دنیا آورد.
شاهزاده خانم موهای طلایی و چشم های آبی داشت. پادشاه دستور داد تا جشن بزرگی در قصر برگزار کنند.
جادوگر بدجنسی بود که در کنار قصر زندگی می کرد.اون از اینکه به قصر دعوت نشده بود عصبانی بود،تصمیم گرفت تا…