امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
140,000
نظر شما چیست؟
این پستو همیشه برایش رازآلود بود. پدر همیشه درش را قفل می کرد. اتاقکی باریک و کوچک با چیزهای مبهمی تویش.

این تنها تصویری از پستو بود که از بچگی در ذهن داشت، و هر وقت پدر در را باز می کرد پستو تاریک بود. در را باز می کرد، می رفت تو و پشت سرش در را می بست تا باز هم چیزهایی آن تو پنهان کند؛ و پستو باز هم رازش را پشت در مخفی نگاه می داشت.

کلید برق را زد. پستو روشن شد. بوی نم، بوی عمق خاک، بوی کپک و ماندگی نفسش را تنگ کرد. جعبه های مقوایی و روزنامه هایی که نم داشت و لا به لایشان کپک سبز شده بود، روی هم تلنبار شده بودند. دیوار بین پستو و آشپزخانه نم زده بود.

پای صندوق چوبی و روی آن انباشته از بطری های شیشه ای خالی بود. بطری ها را پایین ریخت و در صندوق را باز کرد.
صفحات کتاب :
144
کنگره :
PIR8262‭‬ ‭/ق916‏‫‭‮الف‬9 1389
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
2185755‬
شابک :
978-964-243-469-5
سال نشر :
1389

کتاب های مشابه این یک کتاب مقدس نیست!