از آنجایی که من لاغر و دراز و بی حال و وارفته بودم، وقتی که شومینتسو از جلویم رد می شد، فریاد می کشید: من یه مرد تنومند رو تو وجود تو می بینیم. کفری کننده بود! من از روبه رو مثل پوست خشک شده ی یک شاه ماهی بودم که بر روی یک چوب کبریت قرار گرفته بود؛ از نیم رخ... کسی نمی توانست از نیم رخ مرا ببیند، من تنها از دو بعد قابل رؤیت بودم، نه از سه بعد، مثل یک تصویر فاقد برجستگی. من یه مرد تنومند رو تو وجود تو می بینم. در روزهای اول، جوابی نمی دادم، چون اعتمادبه نفس نداشتم: اغلب این ذهنیت برایم پیش می آمد که مردم با گفتارشان، با رفتار و سکناتشان به من حمله می کنند و مرا تحریک می کنند، بعد برای پیدا کردن خطا و اشتباهم شروع به تغییر، تحریف و حتی خیال بافی در مورد حرف ها و کارهای آنها می کردم...
کنگره :
PQ2661 /ش8س87 1388