«دخیل هفتم» از زبان کامله مردی چهل و اندی ساله روایت می شود.جوانی امروزی و عاشق پیشه به اجبار از او می خواهد که داستان عشقش را تعریف کند.راوی از دختری می گوید که در روزهای مبارزه انقلاب 57 به او عشق می ورزید و هر دو به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری افتادند. با پیروزی انقلاب، راوی آزاد شد ولی فاطمه به سرنوشتی نامعلوم در آن زندان گرفتار آمد و راوی را در سوگ عشق نافرجام خود نشاند. فاطمه برادری مبارز داشت که پس از آزادی راوی به او شک کرد که نکند او خواهرش را لو داده و به همین خاطر توانسته است از آن زندان مخوف قسر در برود؟ راوی برای همیشه با برادر فاطمه قطع رابطه کرد.در سال هایی که راوی فرمانده یکی از محورهای جنگ با عراق بود، برادر فاطمه به طور ناشناس با او ارتباط برقرار کرد و راوی پس از شهادت او به هویت واقعی اش پی برد.در ادامه داستان، جوان نیز از ماجراهای عاشقانه خود می گوید. راوی درمی یابد که راه عشق دارای مراتب و معجزاتی است که هر دو آن را درک کرده اند، ولی این جوان از او پیگیرتر و مصمم تر بوده است. این جوان مأمور است «باغ خیال» متروکه هفت عاشق را به واسطه هفت دخیل از آنها بستاند. راوی رمان نفر هفتم است و حالا نوبت دخیل هفتم.عدد «هفت» در این اثر اشاره به هفت منزل سلوک دارد.شخصیت های بی نام رمان نیز هر یک سالکانی هستند که سعی شده سلوکشان طبق مبانی نظری مطرح شده در یکی از جریان های مهم و تأثیرگذار عرفان اسلامی (جریان عرفان عاشقانه) به گونه ای امروزی به تصویر کشیده شود.آشنایی این دو با هم و مسیر متفاوتی که هر یک پیموده اند، آن دو را با ضعف ها و کاستی های یکدیگر آشنا می کند. در نهایت، جوان پرده از رازی برمی دارد که راوی را در بهت و حیرت فرو می برد: آیا کشته شدن فاطمه پیش از انقلاب واقعا صحت دارد؟ و از همه مهم تر اینکه آیا برادر فاطمه به راستی برادرش بوده؟!