اسیران کوچک
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب اسیران کوچک
کتاب اسیران کوچک اثر طاهره ایبد راوی داستان سرگذشت دو طفل مسلم پسر عموی حسین ابن علی (علیه السلام) است.
در بخشی از کتاب اسیران کوچک می خوانیم
برادر بزرگتر حرف او را ادامه داد و گفت: «ای شیخ! تو محمد(ص) را میشناسی؟ »
کدام محمد؟ محمدبن عبدالله(ص)
پیرمرد سر بلند کرد و نگاهی به بچه ها انداخت: «مگر میشود نشناسم؟! او پیامبر خداست. »
علی بن ابیطالب(ع) را چطور؟ او را هم میشناسی؟
نگاه شیخ، سرگردان بین آن دو چرخید. مدتی سکوت کرد؛ سپس برخاست. در را باز کرد و سرکی بیرون کشید. نگاهی به اطراف انداخت. بعد در را بست و نشست: «برای چه اینها را میپرسید؟ »
برادر بزرگتر جلو رفت. به چشمان شیخ خیره شد: «بگو ای شیخ، علی(ع) را میشناسی؟ » پیرمرد آهی کشید و آهستهتر از قبل گفت: «علی(ع) را هم میشناسم؛ او پسرعمو و برادر پیامبر من است. »
پسر کوچک گفت: «ای شیخ! میدانی ما کیستیم؟ » سپس سکوت کرد؛ امّا پیرمرد جوابی نداد. پس ادامه داد: «ما هم از خاندان پیامبریم. »
شیخ تکانی خورد. رنگ به رویش نماند. از سکوی کنار در، پایین کشیده شد و روی زمین نشست. دستی به صورتش کشید. یکی یکی بچهها را نگاه کرد. انگار بار اول است که آنها را میبیند.
آهسته گفت: «استغفرالله...! شما چه میگویید؟ »
پسر بزرگتر دامن شیخ را گرفت: «ما یک سال است که زندانی توایم و تو حتی نمیدانی که ما کیستیم، از کجا آمدهایم، گناهمان چیست، چرا در این بیابان بودهایم و چرا اسیر تو شدهایم؟! »
شیخ با اضطراب گفت: «من... من زندانبانم و وظیفهام نگهبانی است. هرچه به من فرمان بدهند، میکنم...دربارۀ شما هم فقط میدانم که ابن زیاد فرمان داده است تا شما را اینجا نگه دارم. »