یه روز خانم پنگوئن گفت: دلم می خواد یه خونه ی بزرگ واسه زندگی داشته باشم.
دوست ندارم میون پلاستیک ها و چیزای دور ریختنی زندگی کنم. بابا پنگوئن گفت: مامان پنگوئن عزیز ما برات یه خونه بزرگ شنی می سازیم.
خونواده ی پنگوئن شروع به کار کردن. بچه های اونا هرکدوم یه چیزی می گفتن: سیسی با ناراحتی می گفت که شن و ماسه باعث خارش من میشه، بُتی می گفت: اندازه گیری ها اشتباهن تا اینکه یه موج بزرگ اومد و…